باهم در پاریس به قلم مرجان فریدی
پارت ششم
زمان ارسال : ۵۰۴ روز پیش
بی خیال لالیش شدم و با سرعت خودم و پرت کردم تو ماشین و هنوز در و نبسته بودم که ماشین با سرعت از جا کنده شد و من به صندلی کوبیده شدم و و با وحشت دستم و بردم سمت کمربند و زود کمر بندم و بستم و پسره رو به سمت ماشین چنگیز و افرادش می رفت و سرعتش تو سیم ثانیه به دویست تا رسیده بود.
خشکم زده بود و هنگ کرده بودم نفس کشیدن یادم رفته بود و تنها چنگ زده بودم به داشبرد و دستگیره در ، تا یه جوری از خود
توجه کنید :
سلام به تمام خوانندگان عزیز
رمان با هم در پاریس در حال چاپ است ودیگر امکان عضو گیری وجود ندارد.
کسانی که از قبل عضو این رمان بودن زمان کوتاهی رو مهلت دارن تا رمان رو به صورت کامل بخونن.
ممنون از درک و توجه شما عزیزان
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
سانیا
10اوکی ولی انتظار در این حد بچ بازی رو از ربات نداشتم