شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت نود و پنجم
زمان ارسال : ۴۹۱ روز پیش
چیزی نمانده بود سقوط کنم.
اما انگیزه ام بیشتر بود،آن هم فقط برای ایستادن مقابل دو موجود نفرت انگیز مقابلم،و میل وافرم برای شکستشان،همه و همه ایستاده نگهم داشتند
قلبم بی قرار میزد…با استرس بزاق دهانم را به سختی با وجود سوزش گلویم فرو خوردم
_چی!؟
کاوه دستش را روی در گذاشت و جلو تر آمد، از کنارم گذشت،وارد اتاق شد.
_ما میدونیم یه دختر فقیر و بدبختی که داری با خراب کردن ما
رمان فوق در دست چاپ است و دیگر امکان عضویت در آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
سانیا
12فعلا بیایید دعا کنیم مرجان داشته باشه مثل همیشه ذهنمون رو به چالش بکشه... ولی واقعا فکر نکنم اروی همچین کاری کرده باشه شاید فقط یک ضرب المثله
۱ سال پیشفاطمه افخمی
00دقیقااااااااااا من از همین میترسم که نکنه مهمونی اون شب رو آروی برگذار کرده باشه واااااای خوداااااا😭 مرجان جون دمت گرم کارت خیلی عالیه❤️👏😍
۱ سال پیش✌️
10مغز و قلبم همزمان سر هر پارت از هیجان از کار می افته😃😍 دیالوگا که بد تر
۱ سال پیش..
61اوکی ولی آروی نباید به قضیه رها ربطی داشته باشه نبایددددد
۱ سال پیشراحله
۲۱ ساله 30تو یه جمله.... عالییی!!! محشششرررر کبراست اینجاهم یه کبرا یازده داریم که داره به قسمت های هیجانی ومعمایش میرسه😂 مرسی مرجان جون💋❤️
۱ سال پیشویییییی
10مرجاااااااااان مررررررررررجاااااااان چرا معمایی شدددددددد
۱ سال پیشEsra
20خدایاااااا یکی منو بگیرههههههههه مگه میشه دوتا شخصیت اینقدر عشق باشن پادشاه و ملکه فقط خودشون(و صد البته خالقشون) فقط جون من یکی بهم بگه آروین ربطی به جریان رها نداشته🥲
۱ سال پیش:)
00فک کنم کاوه نمیخواسته به رها صدمه بزنه پدرش این بلا رو سرش میاره و منی که هر روز درحال تحلیل و بررسی ام😂 سپاس از بانوی خوش قلم این روزهام❤
۱ سال پیشسانیا
50فقط امیدوارم اروی تو بلایی که سر رها اومده دست نداشته باشه....
۱ سال پیشHASTI
10واقعا قضیه ها خیلیی پیچیده شد😆
۱ سال پیشماریا
10مرسی نویسنده عزیز ولی چرا اون دیالوگ ، دیالوگی نبود که استوری کردی😯
۱ سال پیش
-
آدرس وبسایت شخصی
-
صفحه اینستاگرام نویسنده
-
آیدی تلگرامی نویسنده
-
ارتباط از طریق واتس اپ
پدرم عاشق فرزند دختر بود... بعد از چهار فرزند پسر، بالاخره صاحب یک دختر شد. مادرم میگفت آن روز از خوشحالی توی پوستش نمیگنجید و این برای باقی اهالی روستا مسخرهترین چیز ممکن بود... یکی یکدانه پدر شده بودم؛ نامم را دلنیا گذاشت اما همیشه «تاقانه» صدایم میکرد، یعنی دردانه... بچه که بودم، معنی اسمم را پرسیدم و او جواب داد: دلنیا یعنی مطمئن، یعنی اطمینان... خوب میدانست که قرار است زندگی برای من چقدر سخت باشد. هر شب میآمد، موهایم را شانه میکرد و از قوی بودنم حرف میزد. لبخند میزد و خیره در چشمان سیاهم میگفت: تو دلنیایی، مرز آرزوها و رویاهات رو از قفسی که مردم برات میسازن، بزرگتر کن؛ حتی اگر هیچکس باورت نداشت تو دلنیا باش و به خودت مطمئن باش، زور و قوی بودن تو رو هیچکس نداره، تو میتونی از ویرونهها آبادی بسازی... اسمت و وجودت شبیه گل، به زندگی رنگ و بو میبخشه... تو تا همیشه باید برای خودت و خوشیهات مبارزه کنی چون تو قویترین مبارزی! شَروانو در زبان کوردی به معنی مبارز است. ____ ۱. تاقانه در زبان کوردی به معنای دردانه یا تک فرزند است.
راه های دانلود اپلیکیشن
ژانر ها بیش از 35 ژانر مختلف
تعداد آدمهایی که من واقعا دوستشان دارم زیاد نیست؛ تعداد کسانی که نظر خوبی دربارشان دارم از آن هم کمتر است "من هرچه بیشتر دنیا را میشناسم از آن ناراضیتر میشوم" هر روز که میگذرد بیشتر معتقد میشوم که آدمها "شخصیت ناپایداری دارند" نمیشود روی ظواهر، لیاقت یا فهم و شعورشان حساب باز کرد! نویسنده : جین آستین
اکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسفاکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسف
اسفند
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
بهمن
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
دی
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آذر
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آبان
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
نرگس
۱۴ ساله 90اتیش که روشن شه دوباره همه چیز خاکستر میشه... بنطرم این خیلی حرفا داره تو خودش منو یاد ماحرای مرگ رها و اون اتیش سوزی میندازه نمیدونم چرا؟