دشمن بی نقص به قلم فاطمه سیاوشی
پارت پنجاه و چهارم
زمان ارسال : ۵۳۵ روز پیش
فردای انروز کنار فرهاد و بی بی مشغول خوردن صبحانه بودیم اما من از گلویم چیزی پایین نمیرفت .استرس به تمام وجودم غلبه کرده بود و راه نفسم را تنگ ،قلبم چنان بی قراری میکرد از دیدن مادرم .....
یعنی اگر مرا میدید منو قبول میکرد ؟
بار اخری که فرهاد کمپ برده بودتش و از وجود من بااین رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد
این رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه سیاوشی | نویسنده رمان
سلام دخترای قشنگ ♥️✨ معذرت خواهی میکنم بخاطر این یکماه عزادار بچه های ایران زمینمون بودم 🖤💔هر هفته ۴ شنبه ها پارت جدید داریم ✨
۱ سال پیشسارینا
10پارت جدید و لطفا بنویسید
۱ سال پیشاسرا
21یه ماه دوری اتفاق بدبرای شمابجه هات نیوفتاده باشه وگرنه ازشماانتظارنمیرفت الان هم عالی بود
۱ سال پیشفاطمه سیاوشی | نویسنده رمان
قربونتون برم شرمنده بدقولی کردم❤️
۱ سال پیشصدف
30خانم نویسنده توروخدا تند تر پارتارو بزار مارو کشتی دیگه انقد منتظرمون گذاشتی🤭🤭🤭
۱ سال پیشفاطمه سیاوشی | نویسنده رمان
چشم ❤️
۱ سال پیش
سیتا
00نویسنده ها دیگه واقعا خواننده های رمان هاشون رو مسخره کردن پس چرا پارت گذاری نمیشه