پارت بیست و هفتم

زمان ارسال : ۵۳۰ روز پیش

- بعید می‌دونم بابا موافقت کنه. اون همیشه نگرانه زندگی من یا تو، مثل سرنوشت خودش و مامان بشه.
- اما نمی‌شه! من مثل مامان کم‌صبر نمی‌شم، امیرعلی هم مثل بابا، غرق کار نمی‌شه. تازه، ما بچه‌م نمیاریم، تا وقتی مطمئن بشیم اوضاع‌مون روبه‌راه شده.
شیدا سینی قهوه را برداشت. شانه بالا انداخت و گفت:
- نمی‌دونم، بیا با بابا صحبت کن، شاید راضی شد! حالا بریم تا قهوه سرد نشده.
همراه هم

164
134,752 تعداد بازدید
146 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید