پارت صد و پنجاه و دوم

زمان ارسال : ۵۴۴ روز پیش

لاریسا کمی فکر کرد.
شاید از آن‌ها می‌شد به چیزی رسید.
- آره می‌خوام.
مارگارت سری تکان داد و‌ مشغول انجام کارش شد.

***

«ایوان»

قرص‌ها را کف دستم ریختم و همه را یک‌باره قورت دادم و جرعه‌ای آب هم نوشیدم.
چشم‌هایم را بستم و نفس عمیقی کشیدم.
گردنم را چند بار به طرفین تکان دادم و در آخر به پشتی صندلی تکیه دادم.
- عوضیا!
خنده بلند و حرصی کردم...

727
379,778 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مهدیس

    10

    عالییی مرسی آمنه جون❤

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید