گرداب سرنوشت به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت بیست و دوم
زمان ارسال : ۵۵۴ روز پیش
تمام حواس یزدان پی احساسی بود که به سارا داشت و اینکه نمیدانست سارا هم دوستش دارد یا نه؟ منتظرش میماند یا نه؟ دلهرهی از دست دادنش را داشت و بدتر از آن یکطرفه بودن علاقهاش. دلش میخواست جرأت داشته باشد و حرف دلش را بزند؛ حرفی که در گلویش گیر کرده بود. صدایی مدام توی سرش میپیچید که شانس یک درصدیاش را یک بار امتحان کند و از طرفی زبانش قاصر بود و نمیتوانست. میترسید که چون زمان
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
صدیقه سادات محمدی(نگ | نویسنده رمان
🙏💚
۲ سال پیشرویا
20خیلیییی خوب وقشنگ مینویسین خیلی توقع بی جایی هست ولی کاش پارتتون هر روز بود بس که رماناتون خوشکله همش واقعا زیبا توصیف میکنید تشکررررررر
۲ سال پیشصدیقه سادات محمدی(نگ | نویسنده رمان
ممنون از محبت و انرژی فوقالعادهات عزیزم، لطف داری. هرروز پارت گذاشتن وظیفهی سنگینی هست و نمیخوام شرمندهی شما عزیزان بشم وگرنه حتما اینکارو میکردم. مرسی از صبوری و همراهیتون. عزیزین
۲ سال پیش
الی
30ایی جان جالب شد