زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و چهل و نهم
زمان ارسال : ۵۴۹ روز پیش
ویلیام انگشت سبابهاش را به نشانه سکوت روی بینیاش گذاشت و رز هم دیگر چیزی نگفت.
***
- اتاق اصلی که اسناد و مدارک اونجان کدومه؟
مرد کت و شلواری نگاهی به لاریسا و استفان انداخت.
- شما؟
استفان نشان را مقابل چشمهایش گرفت.
با وجود دیدن نشان باز هم از موضعش کوتاه نیامد.
- نمیتونیم اجازه ورود به این جا رو بدیم.
- مجوز داریم.
نگاهش را روی لاریسا سوق داد.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
مهمه؟
10نویسنده عزیز لطفا جواب بده. آیا به آخرای رمان داریم نزدیک میشیم؟