پارت سیزده

زمان ارسال : ۵۷۵ روز پیش

ساعتی از برگشت‌شان به خانه می‌گذشت. صدای خنده‌ی بلند دخترها از اتاق به گوش می‌رسید. ریما با پیراهن بلند راحتی به پهلو روی تخت غلتیده بود و سعی داشت بخوابد. فرهاد وارد اتاق شد که هم‌زمان صدای تشر زدن فرنگیس از راهرو به گوش رسید:
- چه خبرتونه؟ یواش‌تر بخندید.
فرهاد لبخند محوی زد و در را بست. خوشحال بود از اینکه بعد از مدت‌ها، شیوا به خانه برگشته است و صدای خنده‌هایش را می‌شنود. ل

165
135,703 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید