شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت هفتاد و نهم
زمان ارسال : ۵۷۴ روز پیش
نفس هایم به هم گره خورده بودند.
گره ای کور که قصد خفگی ام را داشت.
خیره براندازم کرد
_بهت میاد…
فاصله گرفت، نفس کشیدم.
در اتاق به شدت باز شد.
کاوه با دیدن ما درست مقابل هم خشک شده کنار در ماند.
_ف…فکر کردم شیدا اینجاست.
آروی با اخم هایی در هم مقتدرانه به سمتش قدم برداشت
_مگه نگفتم اینجا نیای…
کاوه با اخم نگاهش را از من گرفت و سرش را زیر انداخت
_من که
رمان فوق در دست چاپ است و دیگر امکان عضویت در آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Ghazal
00بخاطر استرس مدارس تاالان ک سه و نیم صبحه نخوابیدم ،یهو یادم افتاد پارتای شیرشاه رو نخوندم و حس میکنم جوری بهم انرژی داد ک حتی فردا تو مدرسه هم گیج نزنم..ازت واقعا ممنونیم ک توی این شرایط پارت گذاشتی
۲ سال پیشفائزه
80به یاد مهسا امینی عزیز...به یاد تک تک بچهایی که این روزا جونشونو گرفتن کف دست و برای ازادی میجنگن..به یاد همه کسایی که طالب برابری و عدالت هستند...ممنون مرجان..ممنون بخاطر قدرتت❤
۲ سال پیش
100وقتی همش ت غم بغضم... تو این روزای سخت... واقعا ازت توقع نداشتم ولی ممنون ک هستی... ممنون ک همیشه بودی...
۲ سال پیشBaran
100رمان خیلی خوب بود و خودت بهتر... یکی از دلایل علاقه بیش از حدم بهت عقاید و افکارته جوری که حتی مادرم هم خیلی ازت خوشش اومد و طرفداریت رو کرد... امیدوارم همیشه موفق باشی مخصوصت در مقابل سختی ها
۲ سال پیشHASTI
20ممنون عالی بود😍👌👌
۲ سال پیش.
100مثل همیشه ترکوندی مرجانییی😭🤍باز خداروشکرررر برنامه های داخلی کار میکنن نزدیک بود افسردگی بگیرم:)))عادت کردم به هرروز دیدن استوریات و ریپلای کردننن و مهربونیت🙂😭♥️
۲ سال پیش✌️
20آخ آخ خنک شدم فراوان😍😍اصی دلم حال اومد ولی خو ایسو کارو خراب کرده 🥺💔
۲ سال پیشHana
30دستت طلا مرسیی🫂💗
۲ سال پیشEsra
20جونم جذبه😂😎
۲ سال پیشکیانا
80تو این اوضاع بدون اینترنتی و غم و مرسی که هستی ❤️
۲ سال پیشMahsa
30واقعا مرسیی❤️🥺😞
۲ سال پیشسانیا
60ممنونم مرجان جون:)))) تو این حال بد فقط رمان تو می تونست حالم رو خوب کنه
۲ سال پیش
حنا
20چرا انقد کم بوددددد😭😭