زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و چهل و هفتم
زمان ارسال : ۵۷۵ روز پیش
لاریسا تمام تنش از حرف مرد لرزید.
اتفاقی که از آن میترسیدند، افتاده بود.
حالا همه کم کم داشتند طرفدار زرنیخ میشدند.
و این شروع فاجعه بزرگتری بود.
استفان روی نزدیکترین صندلی نشست و نفسش را عصبی بیرون داد.
- تموم شد!
ویلیام ابرویی بالا انداخت و صدایش را کم کرد.
- زرنیخ کار خودش رو کرد، حالا مردم هم جزء قدرتای اون محسوب میشن. یه روزی اگر دستگیر بشه مطمئن باش
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
دریا
30و پارت بعدیم میره برا سال دیگه:/💔 اینهمه بدقولی عجیبه
۲ سال پیشآمنه آبدار | نویسنده رمان
ببخشید🙂💔دل و دماغش نیست ولی سعی میکنم منظم بذارم و پارتها طولانی باشن.
۲ سال پیش
10باید بگم که اگه گذشته ی آنابت ربطی به ایوان نداشته باشه ، بودنش تو رمان خیلی مسخره و حوصله سر بره. البته من الان ۱۴۷ تا پارت و با هم خوندم ، و لطفا پارتا رو سر وقت بزلرین.
۲ سال پیشamirali mohammadi
20برگام پارت جدید ۸ روز وقت گذاشتی واسه ای چند تا جمله تفکر کردی خسته نباشی 😒
۲ سال پیشفاطی
00شاید تنها رمانیه که دلم نمیخوا زرنیخ دستگیر بشه😂💔
۲ سال پیش
سارا
20مثل همیشه چند خط بیشتر نبود😏