پارت صد و چهل و هفتم

زمان ارسال : ۵۷۵ روز پیش

لاریسا تمام تنش از حرف مرد لرزید.
اتفاقی که از آن می‌ترسیدند، افتاده بود.
حالا همه کم کم داشتند طرفدار زرنیخ می‌شدند.
و این شروع فاجعه بزرگ‌تری بود.
استفان روی نزدیک‌ترین صندلی نشست و‌ نفسش را عصبی بیرون داد.
- تموم شد!
ویلیام ابرویی بالا انداخت و صدایش را کم کرد.
- زرنیخ کار خودش رو کرد، حالا مردم هم جزء قدرتای اون محسوب می‌شن. یه روزی اگر دستگیر بشه مطمئن باش

727
378,959 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سارا

    20

    مثل همیشه چند خط بیشتر نبود😏

    ۲ سال پیش
  • دریا

    30

    و پارت بعدیم میره برا سال دیگه:/💔 اینهمه بدقولی عجیبه

    ۲ سال پیش
  • آمنه آبدار | نویسنده رمان

    ببخشید🙂💔دل و دماغش نیست ولی سعی می‌کنم منظم بذارم و پارت‌ها طولانی باشن.

    ۲ سال پیش
  • 10

    باید بگم که اگه گذشته ی آنابت ربطی به ایوان نداشته باشه ، بودنش تو رمان خیلی مسخره و حوصله سر بره. البته من الان ۱۴۷ تا پارت و با هم خوندم ، و لطفا پارتا رو سر وقت بزلرین.

    ۲ سال پیش
  • amirali mohammadi

    20

    برگام پارت جدید ۸ روز وقت گذاشتی واسه ای چند تا جمله تفکر کردی خسته نباشی 😒

    ۲ سال پیش
  • فاطی

    00

    شاید تنها رمانیه که دلم نمیخوا زرنیخ دستگیر بشه😂💔

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید