پارت پنجاه و یکم

زمان ارسال : ۵۸۳ روز پیش

سفرمون یه روزه بود .تو جنگل بلال کباب کردیم و بعد از خوردن بلال ها سمت تهران راه افتادیم ....
نمیدونم چرا وقتی که میام شمال انقدر باهاش همزاد پنداری میکنم .انگار که شهر مادریه منه و من نمیخوام که از مادرم دور شم ....
تو پیج و خم جاده به پیچ و خم زندگیه خودم فکر میکنم ....به ادما

این رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد

461
278,672 تعداد بازدید
1,316 تعداد نظر
82 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فری

    20

    خانم سیاوشی شما منظم بودید هم بی نظم شدید هر سری هم میگیم چرا پارت نیست شما یه بهانه میارید یکم هم به خواننده احترام بزارید

    ۲ سال پیش
  • فاطمه سیاوشی | نویسنده رمان

    سلام عزیزم در هفته ۱ پارت میزارم چون اخرای رمانه 🙏❤️با سپاس

    ۲ سال پیش
  • قشنگتراز پریا

    20

    عالی♥️

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید