پارت صد و چهل و چهارم

زمان ارسال : ۵۸۶ روز پیش

کمیسر ابرو بالا انداخت و لاریسا با عصبانیت از اتاق بیرون رفت.
خودش هم نمی‌دانست از چه عصبی بود اما خوب می‌دانست قرار است بیشتر شوکه شود.

***

- ایوان می‌خوام وقتی وضعیت خوب شد با لاریسا و استفان آشنات کنم.
این برای زرنیخ خوب بود، آن‌قدری که لبش به لبخند کمرنگی باز شود.
از اولش هم همین را می‌خواست...
آن‌قدر نزدیکشان شود که بتواند هر کاری که می‌خواست انجام ده

727
378,968 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • eyvan

    10

    به خدا اگه یه درصد ایوان بخواد عاشق انابت بشه،فقط به خواطر این که این همه صبر کردم رمانتون تموم شه و دنبال کردم اونم با اون همه بی نظمی قطعا خودکشی میکنم چون حس اینو دارم که ایوان بخواد بخواطرش لو بره

    ۲ سال پیش
  • :)

    10

    ممنون خانم آبدار عالی بود😍❤ چرا من هنوز به تغییر ناگهان آشنایت و شرور شدنش امیدوارم😐🤦 ♀️

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید