زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و چهل و سوم
زمان ارسال : ۵۹۴ روز پیش
هنوز به عمق فاجعه فکر نکرده بود که مارگارت با عجله خودش را به او رساند و نفس نفس زنان گفت: خانواده قربانیها جلوی سازمان پزشکی قانونی وایسادن.
هیچ حرفی برای گفتن نداشت.
خودش هم میدانست با آوردن اسم قربانیها، زرنیخ قصد برپا کردن آشوب داشت.
میدانست کجا چه کاری انجام دهد تا همه چیز را به هم بریزد.
لاریسا کلافه دستی به پیشانیاش کشید.
استفان که خبرها را گرفته بود، با
فاطی
40بی صبرانه منتظرم شاه بازی کیش بشه😬