پارت شصت و پنجم

زمان ارسال : ۶۳۶ روز پیش

نمیدانم کارش عمدی بود یا نه
اما فاصله اش را کم کرد
جوری که کف دستم به قفسه سینه اش برخورد کرد.
قلبم فرو ریخت
گر گرفتم،لبم را با زبان تر کردم. حالم دگرگون شده بود.
_کسی اذیتت میکنه!؟
با بهت نگاه، به نگاهش وصله دادم.
_بگو دلیل این نگاه چیه؟ چرا این قدر پریشونی؟ چرا نگاهت یا زیادی سرده یا این طوری گرفته و داغون!؟

با چشمان ریز شده غرید:
_چرا یه شب شکل مالیف

725
318,473 تعداد بازدید
1,848 تعداد نظر
121 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • رایکا

    61

    مرجان جون اگه امکانش هست یجوری پیش برید که بتونید به همه رمان هاتون برسید یا اینکه کلا چنتا رمان انلاین همزمان نذارید ، ما یه مبلغی دادیم و مشتاقیم که هرهفته لذت قلمتو ببریم نه اینکه بدتر بخوره تو ذوق

    ۲ سال پیش
  • سمین

    50

    پارت جدید نمیزارید ؟ پنجشنبس ها؟!

    ۲ سال پیش
  • HASTI

    10

    خیلی عالی بود😍😍👍👌

    ۲ سال پیش
  • سمبل

    20

    به خیر بگذره صلوات 😂خانم فریدی جون من این داستان و به خیر بگزرون

    ۲ سال پیش
  • :).

    10

    هقققق و انتظاری مجدد تاهفته اینده بغض:) ویییی اروی عصبی شددد:/حس بدی دارم ازعصبانیتش:)😩 عادیه که قلبم پودر شد؟

    ۲ سال پیش
  • کیانا

    30

    بابا باریکلا بابا دست خوششششش

    ۲ سال پیش
  • #،(

    40

    چرا اینقدر هفته ها طولانی میگذره . چرا الان باید صبر کنیم تا هفته ی بعد 😶☹

    ۲ سال پیش
  • یاس

    90

    ?.. ... ... .... .. تهدیدش عین تهدید میلاد بود... خدا به خیر بگذرونه!

    ۲ سال پیش
  • Baran

    100

    خیلی خوبههه ولی چراا انقدر کم😭😂 چراا هفته هاا انقدر طولانینن

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید