زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و سی و ششم
زمان ارسال : ۶۴۸ روز پیش
در کل به هیچکسی اعتماد نداشت.
آدمها در هر شرایطی و حتی در بهترین حالت در حالی که فکر میکردند خوبی میکنند، میتوانستند باعث ایجاد بدترین آسیبها شوند.
او خودش زخم خورده بود...
به بدترین شکل ممکن!
از آدمهایی مانند کمیسر و حالا آمده بود تا تک به تکشان را به سزای اعمالشان برساند.
***
- ونسا؟
با لبخند و سرخوشی کامل از پلهها پایین رفت...
آنابت
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
سیتا
10واقعا خدا قوت به این صبرتون من از دیروز شروع به خوندن این رمان کردم الان تا این قسمت رسیدم بعد تو نظرات چقدر حرص خورده بودن که پارت گذاری نمیشه خسته نباشید با این صبر 🤗🤗🤗🤗🤗
۲ سال پیشسیتا
16ایوان هر چه زودتر دست گیر بشه بهتر من که ازش خوشم نمیاد الان دلش میخواد فقط آدم ها کثیف رو می کشه یه روز هم شاید دلش خواست مردم عادی رو بکشه همچین آدم های وجودشون فقط خطر هست
۲ سال پیشچشانا
30دوباره هیولا داره برمیگرده😃😃😃😃😃😃😃😃😃
۲ سال پیشفاطی
20آخ آخ وقت خونریزی شده😃🤤
۲ سال پیشلاینحل
50مقتول بعدی منتظره ایوان...چاقو دسته زمردیتو بردار..هیولا باز باید بیاد بیرون!
۲ سال پیش
بهاره جوون
00واقعا همینقدر پارت بود نویسنده؟😣چررااا کممممم