پارت صد و سی و پنجم

زمان ارسال : ۶۴۷ روز پیش

بالاخره به خانه آن‌ها می‌رفت و کابوس‌های جدیدی شروع می‌شد اما او باید چیزی را با خود می‌برد...
هدفش فقط ترساندن نبود!
هدفش چیزی بود که تنها خودش می‌دانست و خودش... همانی که می‌توانست او را از این آدم خشن دور کند و شهر را از کابوس زرنیخ بیدار کند.
همزمان حواسش به آنابت هم بود.
نباید یادش می‌رفت که او راه ورودش به آن خانه بود.
- چرا چنین حسی داری؟
- نمی‌دونم... هیچ‌وق

727
379,207 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • وزیر امور خارجه جهنم

    21

    به نام خدا بببهههه خداااا ایوان اگه مقتول بعدیت انابت نباشه خودم با کارد پنیر خوری رگتو میزنم😐😐 نویسنده عزیز با شما بودم😐😑🥲 اصلااا فکرشم نکن که بخوای زرنیخو عاشق انابت که همچین با هم پشت دست🥲

    ۲ سال پیش
  • بهاره جوون

    10

    خانم نویسنده لطفا سریعتر داستان رو پیش ببر دیگه خیلی حوصله سر بر شده هیچ اتفاق خاصی نمیفته یا بکش بکش یا عشقی چیزی دیگه...

    ۲ سال پیش
  • لاینحل

    90

    آخ ایوان اگه بدونی حوصله ما هم سر رفته ...طرفدارات هیجان میخوان ...خون میخوان

    ۲ سال پیش
  • چشانا

    70

    چه خشن😂😂😂😂ولی واقعا حال و حوصله آنابت و نداریم هیچ کدوم🙄زرینخ عاشقش بشه خودم و با نخ دندون دار میزنم

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید