پارت پنجاه و نهم

زمان ارسال : ۶۵۷ روز پیش

لحظه ها کند میگذشت…
لباس عروسی که به جای شوهرم…خواهرم شب از تنم کندش…
سنگینی لباس عروس که از تنم جدا شد
باز هم کمرم صاف نشد…
چیزی در من شکسته بود…
رها و پرنیا مدام زنگ میزدند. طاهره خبر دارشان کرده بود.
رها تازه باورش شده بود که عشقش چه کرده با من…
با منی که گناهکار بودم…
اما نه آن قدری که ابرویم را به حراج بگذارند
کل روستا حرف من و بی حیثیتی ام شده بود

725
318,373 تعداد بازدید
1,848 تعداد نظر
121 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • •••

    10

    مث همیشع نایس؛)):&..;

    ۲ سال پیش
  • Mehrana

    20

    وااااااای وااااااااااای وااااااااااااااااااااااااای خیلی خوب بوووووووووووووود محشر بووووووووود اصلا برگاااااااام این حسن چ گاوهههههه اون شیدای بوق با کاوه ی نقطه چینو دلم میخواد بکشممممممم :)))))))

    ۲ سال پیش
  • مبی

    30

    خیلیییییییییییییی خفن بود تروقران بیشتر پارت بزار لنتی من دیگ تحمل ندارمممم دارم جوننن می ممم تروخداااا ااا

    ۲ سال پیش
  • Nfs

    80

    مرجان واقعا نمیدونم چی بگم بهت دیگ هر پارت شیرشاه عجیب غریب خفنه عاشقتم دختر✨✨ و چقد لذت بخش بود خانوادش پشتش وایستادن بهترین انتقام قرن بود از کاوه و شیدا اونم دقیقا توی اون تاریخ🔥

    ۲ سال پیش
  • الی

    50

    قلمت همه جوره تکه✨👌🏻

    ۲ سال پیش
  • ریما

    40

    وااای مرررجاانی عاالی بود...دمتتتت گرم دخترر

    ۲ سال پیش
  • مرسل

    20

    پس اروی فهمید ایسو بی گناهه

    ۲ سال پیش
  • Hana

    140

    میدونی حداقل خوبیش اینکه خانوادش بجز برادر بزرگش بهش اعتماد کردن و پشتش وایسادن حس خوبی داشت=)))

    ۲ سال پیش
  • P.n

    80

    دلم کباب شد برای آیسو برای ترنج برای رها چون تنها گناهشون عاشق شدن بود اونم به اشتباه ولی اشتباهی نا خواسته

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید