زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و سی و چهارم
زمان ارسال : ۶۵۳ روز پیش
- یه وقتایی واقعا بهت شک میکنم!
نگاه تیز ایوان آنابت را نشانه رفت.
فهمید چه گفته و سریع دستش را مانند بچهها روی دهانش گرفت.
داشت کم کم به او ثابت میشد که حتی اگر این نقشه و نزدیکی واقعی هم بود، آنابت نمیتوانست آن دختر ایده آل باشد.
هم زخم خورده بود و اعتمادش را از بین برده بود.
تا رسیدن به هدفش باید تحمل میکرد.
زیرکانه پرسید: قاتل رو پیدا کردن؟
آنابت حلقه
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آمنه آبدار | نویسنده رمان
این چند روز به شدت مریض بودم تازه امروز بهترم که فردا هم پارت قرار میگیره
۲ سال پیشچشانا
20نویسنده جون مگه قرار نبود برا بعد کنکور پارتا منظم ارسال بشن 😢 حیف این رمان قشنگ نیست آخه
۲ سال پیشمفتش
30چرا پارت جدید نذاشتین😶
۲ سال پیشآتش
80اول یه انتقادی بکنم از نویسنده که رمانت داره رو به افول میره و پارتای ابتدایی خیلی بهتر بودن و جذاب تر ..شاید به خاطر این بوده که پارت ها بلند تر بوده نه دو خط ...ولی از اون گذشته پر محتوا تر بودن
۲ سال پیشآتش
61حرف دومم تو پارت اول زرنیخ، زرنیخ عاشق یکی شده که میتونه انابت باشه و داره با هلن در مورد اینکه شبیه هلنه و تا ابد نگهش داره حرف میزنه خوشحال میشم که شخصیت چندشی مثل انابت و مورد توجه زرنیخ قرار ندی
۲ سال پیشآتش
50حرف سوم زرنیخ تو پارت پنجم دو تا***سازمانو شناخت و اینکه تو توهم زرنیخ یه نفری به اسم لوییس داره دست کمش میگیره دو فرضیه یک زرنیخ پلیس بوده و اخراجش کردن فرضیه قوی تر ایوان با پدرش جریاناتی داره
۲ سال پیشaynaz
40به شدت موافقم خواهشن حالا که رمان به این قشنگی داری مینویسی ایوانو عاشق انابت نکن که من خودکشی میکنم😐😑😑😑😑😑
۲ سال پیش
سارا
10نویسنده با استعدادی هستی ولی خیلی بدقولی😐گفتین بعد کنکور جبران میکنید.کنکور تموم شد هم پارت ها کوتاه هستن هم بی نظمی دوباره شروع کردید ما سه ماه منتظر بودیم خداوکیلی باید از این به بعد هم منتظر باشیم