شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت پنجاه و چهارم
زمان ارسال : ۶۵۲ روز پیش
دستم را فشرد:
_ترنج بیا قول بدیم دیگه از این به بعد مراقب رها و حنا هستیم.نزاریم بیشتر از این اسیب ببینن. اگه رها میخواد اون بچه به دنیا بیاد، کمکش کنیم.
با گریه سرتکان دادم:
_قول.
****
_میهمانان گرامی، لطفا در جایگاه مخصوص قرار بگیرید،کمی دیگه، کالکشن بهاره رو نمایی میشه.
همه شروع به تشویق کردند…
به سمت صندلی ها رفتم.
مانند ما بقی روی یکی
رمان فوق در دست چاپ است و دیگر امکان عضویت در آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه
00بعد مدت اومدم بخونمش تا خودمو سوپرایز کنم
۲ سال پیش...
10چ غلطی کردم خوندم تا چند ساعت دگه چجوری صبر کنم؟😭😂
۲ سال پیشمرسل
00چی بگم اصا چی دارم که بگم؟
۲ سال پیشYalda
20حالا چییی حالاااا چییی🥲 بعدش چی میشهههه💔 چیکار میخاد بکنهههه😭 خوب من که جون میدم تا فردا🚶 ♀️ من که میدونم آخر سر همین رمان جون میدم انقد که هر پارت نفس گیر تر پارت قبلی🥲 خسته نباشی مرجان💖
۲ سال پیشMbina
50بلاخرههه رسیدیم به این لحظه یعنی میشه اون موقعی ک قدرت دخترمم پدیدار شه یعنی میشه با غرور تو روی این شیدا و ویکتوریا وایسه وایی نمیتونم صبر کنمم😭💔
۲ سال پیش.
10ینی میخواد چیکار کنه؟!!
۲ سال پیشNfs
30مرجان چ کردی از جایی ک زده از پله ها رفتم بالا نمیتونم بیام پایین بخونم جرعتشو ندارم قلبم میرنه نمیخام تخوم شه پارتتت
۲ سال پیشیاس
34مرجااااان نفرین خدایان برتو باد
۲ سال پیشالی
40الان این مثلا ی نوع ابراز هیجان بود؟😐
۲ سال پیشالی
10بازم مث همیشه حرف نداش
۲ سال پیشدینا ضیایی
۱۷ ساله 80خب خداروشکر حداقل قرار نیست یه هفته برای پارت بعدی صبر کنم😂
۲ سال پیش..
40واییییی تا فردا من نمیتونم 😂😢عاح
۲ سال پیش
50عیییییی تففففف ، حالا که چییییییی ، الان من چیکار کنممممم تا فرداااااا😔😂 خدایااااا
۲ سال پیش.
50هر پارت نفس گیر تر از پارت قبلی یه نمه به فکر قلب ما باش🤝🏻💕 فوق العادس زیاد همین 🐈💙
۲ سال پیشکیانا
50قلبممممممممم داره از سینم میزنه بیرون
۲ سال پیش
-
آدرس وبسایت شخصی
-
صفحه اینستاگرام نویسنده
-
آیدی تلگرامی نویسنده
-
ارتباط از طریق واتس اپ
عاشق برادر زنداداشم بودم. پسر مودب و باشخصیتی که مدیریت یکی از هتلهای مشهد رو به عهده داشت و نجابت و وقار از وجودش میریخت اما مجید عشق ممنوعهی من بود! مادرش شکوه به ازدواج برادرم با دخترش راضی نبود چون ما رو همشان خانوادهاش نمیدونست و برادرم با وسط گذاشتن جونش رضایتش را بدست آورد. اما چه اتفاقی میافته اگه شکوه بفهمه پسرش مجید هم در تمام مدت دلباختهی من بوده و درصدد فرصت مناسب برای ابراز علاقهاش به من؟...
راه های دانلود اپلیکیشن
ژانر ها بیش از 35 ژانر مختلف
تعداد آدمهایی که من واقعا دوستشان دارم زیاد نیست؛ تعداد کسانی که نظر خوبی دربارشان دارم از آن هم کمتر است "من هرچه بیشتر دنیا را میشناسم از آن ناراضیتر میشوم" هر روز که میگذرد بیشتر معتقد میشوم که آدمها "شخصیت ناپایداری دارند" نمیشود روی ظواهر، لیاقت یا فهم و شعورشان حساب باز کرد! نویسنده : جین آستین
اکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسفاکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسف
اسفند
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
بهمن
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
دی
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آذر
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آبان
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
narges
10وای خدا پرند دختر رهاست