پارت چهل و پنجم

زمان ارسال : ۷۱۴ روز پیش

_من یه زنگ به خواهرم بزنم.
هم زمان بلند شدم
رها و پرنیا داشتند درباره طراحی پیرهن کارتن سیندرلا حرف میزدند
از خانه خارج شدم
گوشی ام را در اوردم و وارد مخاطبین شدم که متوجه هقهقه و صدای ناله شدم
با بهت به سمت انتهای حیاط رفتم.
کنار در سرویس ایستادم
صدای حنا بود!
_حنا؟ خوبی؟
صدای شیر اب میامد
کمی بعد در سرویس باز شد
با دیدن منظره مقابلم با ترس خم شدم

711
316,000 تعداد بازدید
1,847 تعداد نظر
121 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • .

    10

    پشم هایم....

    ۲ سال پیش
  • مرسل

    10

    🙂

    ۲ سال پیش
  • HASTI

    40

    عالی بود😍👌👏

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید