پارت بیست و ششم

زمان ارسال : ۷۵۱ روز پیش

چند روزی از امدنم خانه فرهاد میگذشت و بلاخره من جزئی از کارمندای شرکتش شدم .هر چند دلم برای پرستاری و کار در بیمارستان لک زده اما خب بهتر از بیکار ماندنه ‌...
و قرار شد کارها رو به صورت اصولی و درست یاد بگیرم ...
مادر الیسا هم فردای ان روز که باهم مشاجره داشتیم برگشت به خان

این رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد

461
278,655 تعداد بازدید
1,316 تعداد نظر
82 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سارا

    10

    ستوده زیاد گریه می کنه امیدوارم در آینده روحیه بهتری داشته باشه

    ۲ سال پیش
  • سمیرا

    30

    یه کوچولو رمانتیک ترشون کن🙃😅فرهادوستوده رو😍😊

    ۲ سال پیش
  • کبری قشنگه

    50

    واییییییییییی دلم برا دمبل چرکی گفتن های فرهاد تنگیده بود😐🤭😂

    ۲ سال پیش
  • ثنابانو

    ۲۹ ساله 10

    عالی بود 😍😍🌹

    ۲ سال پیش
  • دخترای من

    ۳۷ ساله 10

    عالیییییی مث همیشه عزیزدلم 👌🌹😘

    ۲ سال پیش
  • نازنین

    20

    عالی مث همیشه:)!♥️

    ۲ سال پیش
  • اسرا

    20

    کسپربیچاره عکس که خیلی بانمک

    ۲ سال پیش
  • چشانا

    50

    فکر می کنی ما هم یه سگ وحشی داریم با اینکه من و می شناسه تازه هر وقت من و میبینه خیلی ذوق می کنه اما من مثل سگ ازش میترسم😂

    ۲ سال پیش
  • معصوم

    ۱۷ ساله 40

    ایول نویسنده جان مثل همیشه عالی و بی نقص🤌🏻💕 بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستیم😢💖

    ۲ سال پیش
  • !اسید میقولی؟

    40

    عالییییی بیستتتت

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید