پارت سی و چهارم

زمان ارسال : ۷۷۲ روز پیش

جورجیا خم شد و بازویم را گرفت‌
به سختی سعی کردم بلند شوم.
نگاه کینه توزانه ویکتوریا را که دیدم منصرف شدم
زانوهایم را خم کردم،که طبق برنامه ام آروی
قبل از افتادنم جلو امد و دست دور کمرم انداخت و با چسباندنم به قفسه سینه اش مرا با یک دست نگه داشت
گیج نگاهش کردم که دست زیر زانوام انداخت و بلندم کرد،صدایش را شنیدم:
_پنج دقیقه دیگه همه برگردین سر کارتون
ویکتوریا ارا

713
316,200 تعداد بازدید
1,847 تعداد نظر
121 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Dayana

    00

    جرررر واقعا این دوتا دیوونه ان😂

    ۱ سال پیش
  • Baran

    60

    مرجان من کاملا درکت میکنم و امیدوارم همه چیز بر وفق مرادت باشه.امیدوارم از ما به دل نگیری چون ما بیخبر بودیم و وقتی ادم رمان های بی نظیرت رو میخونه،انتظار خیلی سخت میشه. از طرف خودم عذر میخوام🥲❤

    ۲ سال پیش
  • Bita

    30

    خیلی خوب بود 😍داریم به جای جذاب رمان میرسیم

    ۲ سال پیش
  • Mehrana

    30

    بی نظیر بود 😍❤مرسی مرجان جووووون😍😍😍

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید