شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت سی و چهارم
زمان ارسال : ۷۷۲ روز پیش
جورجیا خم شد و بازویم را گرفت
به سختی سعی کردم بلند شوم.
نگاه کینه توزانه ویکتوریا را که دیدم منصرف شدم
زانوهایم را خم کردم،که طبق برنامه ام آروی
قبل از افتادنم جلو امد و دست دور کمرم انداخت و با چسباندنم به قفسه سینه اش مرا با یک دست نگه داشت
گیج نگاهش کردم که دست زیر زانوام انداخت و بلندم کرد،صدایش را شنیدم:
_پنج دقیقه دیگه همه برگردین سر کارتون
ویکتوریا ارا
رمان فوق در دست چاپ است و دیگر امکان عضویت در آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Baran
60مرجان من کاملا درکت میکنم و امیدوارم همه چیز بر وفق مرادت باشه.امیدوارم از ما به دل نگیری چون ما بیخبر بودیم و وقتی ادم رمان های بی نظیرت رو میخونه،انتظار خیلی سخت میشه. از طرف خودم عذر میخوام🥲❤
۲ سال پیشBita
30خیلی خوب بود 😍داریم به جای جذاب رمان میرسیم
۲ سال پیشMehrana
30بی نظیر بود 😍❤مرسی مرجان جووووون😍😍😍
۲ سال پیش
Dayana
00جرررر واقعا این دوتا دیوونه ان😂