شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت سی و دوم
زمان ارسال : ۷۸۵ روز پیش
ماشین الیزابت زود تر رسیده بود
از پل چوبی گذشتیم
مقابلمان قایق تفریحی شیک و بزرگی بود
یکی از کارکنان لبه پل چوبی ایستاده و دستمان را میگرفت تا نیفتیم.
از پل چوبی خودم گذشتم و بدون کمک رد شدم و وارد قایق شدم.
اسم قایقشان را ندیدم...دوست داشتم بدانم چه اسمی روی قایقش گذاشته.
از پله های کنار قایق بالا رفتم.
قسمت عرشه استخر داشت و عده ای هنوز نرسیده گوشی هایشان را درا
رمان فوق در دست چاپ است و دیگر امکان عضویت در آن وجود ندارد
Dayana
00تا من این ویکتوریا رو خفه نکنم آروم نمیگیرم. آیسو عزیزم به دست خودت میسپارمش😊کلکشو بکن😂