زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و بیست و ششم
زمان ارسال : ۷۶۶ روز پیش
احساسش میکرد و این یعنی آب روی آتش!
گرگ خسته و درنده هم میشد رام شود...
آدمش باید میبود و میدانست رگ خوابش را چگونه در دست بگیرد.
نفس عمیقی کشید...
خرناس گرگ بود...
نام لوویس به همش میریخت.
گذشت و گذشت، هلن رفت، نماند...
آرامش داشت اما آرامشی همراه با خشم...
از وجودش آرامش گرفت و با لوویس او را به هم ریخت.
گفته بود از او خوشش نمیآید، نمیدانست چرا
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
سوزان
70نظرات رمان رو که میخونم مشتاق شدم رمان رو شروع کنم بخونم بنظر خیلی جذاب میاد فقط قبل از شروع یه سوال دارم از دوستان و نویسنده اسم رمان زرنیخ اما کنارش نوشته رِلگا این کلمه یعنی چی؟
۲ سال پیشآمنه آبدار | نویسنده رمان
زَرنیخ به انگلیسی میشه رِلگا
۲ سال پیشسوزان
10🌷💋
۲ سال پیش?
60منم با نویسنده موافقم ازش خوشم نمی یاد
۲ سال پیشSara
80اصن عالییییییییی هووووف حالم از این هلن به هم میخوره ینی هلن اگه واقعی بود با دستام خفش میکردم ولی خیلی رمان قشنگیه امیدوارم هیجانش رفته رفته بیشتر شه و جواب معما هاش خیلی سخت پیدا شه
۲ سال پیشملیکا
60یه حسی بم میگه هلن واقعا اینی که تو داستان داره نشون میده نیست اصا .. فک کن ایوانو ب بازی گرفته باشه .. این بده 🙂💔
۲ سال پیشDayana
80کاملا معلومه یه ریگی به کفش هلن هست و یچیزی این وسط غیر عادیه ولی فکر کنم حدس دوستان درست باشه و هلن از توهمات ایوان باشه
۲ سال پیشDayana
70من قش! یکی بیاد منو از این وسط جمع کنه. آخه چرا تموم شد من پارت میخوام😢بابا این ایوان خیلی خوبه... خالقش از اونم بهتره. آمنه جان دستت درد نکنه
۲ سال پیشملیکا
70رفتم تا پارت بعدی رمانو از اول بخونم واس بار چهارم 😐 .. خیلی خوب بود این پارت .. (خنده هاش از خنده نبود ، از خشم و بغض بود 🥺 :) خیلی دیالوگا عالین 🚶🏻 ♀️ ...
۲ سال پیش:)
70هیجان دارم واییی💫🧡
۲ سال پیشدنیز
۲۲ ساله 40جای هیجان انگیز تموم شدد پارتش خیلی کم بود🥺
۲ سال پیش
-
آدرس وبسایت شخصی
-
صفحه اینستاگرام نویسنده
-
آیدی تلگرامی نویسنده
-
ارتباط از طریق واتس اپ
من تاباندختم، دختری از یک خانوادهی روشنفکر در دههی 30 شمسی. زندگی قشنگم، عشق شمس که از کودکی با من همراه بوده و بهش امید داشتم، یکدفعه دود میشه و همهچی به هم میریزه. اختیارم میافته دست عموم که به زور میخواد منو به عقد پسرش دربیاره. دلو میزنم به دریا و از خونه فرار میکنم، به این امید که دوست مامانم در شمال پناهم بده، اما پیداش نمیکنم. وسط این همه بدبختی گیر مردی میافتم که اون هم ارتشی فراریه و هیچکدوم به هم اعتماد نداریم اما اجباراً همراه میشیم تا از خطراتی که احاطهمون کرده جون سالم به در ببریم... غافل از اینکه... چه ماجراهایی در انتظارمونه... زندگی من یه داستان پرفرازونشیبه که از خوندنش سیر نمیشید.
راه های دانلود اپلیکیشن
ژانر ها بیش از 35 ژانر مختلف
تعداد آدمهایی که من واقعا دوستشان دارم زیاد نیست؛ تعداد کسانی که نظر خوبی دربارشان دارم از آن هم کمتر است "من هرچه بیشتر دنیا را میشناسم از آن ناراضیتر میشوم" هر روز که میگذرد بیشتر معتقد میشوم که آدمها "شخصیت ناپایداری دارند" نمیشود روی ظواهر، لیاقت یا فهم و شعورشان حساب باز کرد! نویسنده : جین آستین
اکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسفاکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسف
اسفند
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
بهمن
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
دی
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آذر
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آبان
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آریانا
۱۶ ساله 50من بدجور کراش زدم رو ایوان ، نمیدونم چرا اون آدم میکشه من ذوق مرگ میشم 😅آمنه جونم خسته نباشی مشتاقم هرچه زودتر پارت جدید رو بخونم 😘