پارت سی

زمان ارسال : ۷۹۳ روز پیش

کم کم پلک هایم سنگین شد.
و نفهمیدم کی در فضای عمیق خواب گرفتار شدم.
*
بین خواب و بیداری دست و پا میزدم.
صدای خلبان را مبنا بر بازکردن کمربند میشنیدم.
و سرو صدای بچه ها.
آرام سعی کردم پلک هایم را باز کنم ولی با شنیدن صدای بم و گیرایی درست کنارم خشک شده درهمان حالت باقی ماندم.
_چرا بیدارش نمیکنید...این کیه!؟
صدای الیزابت را شنیدم:
_سیندرلاست دیگه!
صدای جدی آ

713
316,211 تعداد بازدید
1,847 تعداد نظر
121 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • دینا ضیایی

    ۱۷ ساله 40

    مثل همیشه عالی:) تو فیلم دیدم😂

    ۲ سال پیش
  • Baran

    50

    وایی خدا خیلی باحال بود😂 عالی بود مرجان 💕

    ۲ سال پیش
  • Nfs

    40

    عرررر🤤✨✨ فقط حرف توی دل ایسو که گفت خونش مشابه اینه😎🤙🏻دختر گنگمون🤤 زودتر فردا شه پارت بعدی یه اتفاقی ببینیم😻😻 از الیزابت خوشم دارع میاد همم بش مشکوکم شایدم منفی باشه😶

    ۲ سال پیش
  • n.a

    40

    پرفکت ... عافرین مرجان با قدرت ادامه بده

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید