شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت سی
زمان ارسال : ۷۹۳ روز پیش
کم کم پلک هایم سنگین شد.
و نفهمیدم کی در فضای عمیق خواب گرفتار شدم.
*
بین خواب و بیداری دست و پا میزدم.
صدای خلبان را مبنا بر بازکردن کمربند میشنیدم.
و سرو صدای بچه ها.
آرام سعی کردم پلک هایم را باز کنم ولی با شنیدن صدای بم و گیرایی درست کنارم خشک شده درهمان حالت باقی ماندم.
_چرا بیدارش نمیکنید...این کیه!؟
صدای الیزابت را شنیدم:
_سیندرلاست دیگه!
صدای جدی آ
رمان فوق در دست چاپ است و دیگر امکان عضویت در آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Baran
50وایی خدا خیلی باحال بود😂 عالی بود مرجان 💕
۲ سال پیشNfs
40عرررر🤤✨✨ فقط حرف توی دل ایسو که گفت خونش مشابه اینه😎🤙🏻دختر گنگمون🤤 زودتر فردا شه پارت بعدی یه اتفاقی ببینیم😻😻 از الیزابت خوشم دارع میاد همم بش مشکوکم شایدم منفی باشه😶
۲ سال پیشn.a
40پرفکت ... عافرین مرجان با قدرت ادامه بده
۲ سال پیش
دینا ضیایی
۱۷ ساله 40مثل همیشه عالی:) تو فیلم دیدم😂