زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و نوزده
زمان ارسال : ۷۸۷ روز پیش
سوزش چشمهایم نشان از سرخ شدنشان میداد.
قدم دیگری جلو رفتم.
رگ روی پیشانیام نبض میزد.
وقت دیوانگی نبود اما حرفهایش...
- همه جا رو میگردم ببینم میتونم بفهمم اون همون قاتله یا نه!
دست و صدایش میلرزید.
استرس داشت...
برایم گران تمام شده بود.
- نگران نباشین، قبل اینکه کاری کنه میفهمیم!
آنقدرها هم ساده نبود، نمایش بازی میکرد...
- الان باید برم،
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Dayana
10😍😍😍
۲ سال پیشpari
92به نظرم کیفیت رمان نسبت به پارت های اولش خیلی کمتر شده و دیگه اون هیجان اولو نداره حالا نمیدونم این بخاطر وقفه ای هست که بین پارتگذاری افتاد یا ... ولی در هر صورت دست نویسنده این رمان درد نکنه
۲ سال پیش---
81چه بی ملاحظه است انابت با همون پلیسای احمق . اخه تو خونه ی قاتل زنگ میزنین به هم خوش و بش میکنین. بزار برو بیرون بعد. یکم مسخره لو رفت
۲ سال پیشتورو سننه؟؟
51طبق معمول! گل کاشتی نوسنده جونم گل خیلی بیست بود بیست بیست👌👌👌👍👍👍👍👍
۲ سال پیشS
120چه پر جذبه🤩 و اینکه خیلی دوست دارم بدونم ایوان چه شکلیه خواهش میکنم عکس شخصیت ها رو بزار یا حداقل یه توصیفی از صورتش بکن چون خیلی دوست دارم بدونم زرنیخ چه شکلیه🙏
۲ سال پیش.
70خب تشکر میکنم از چیزایی ک یه سری به آنابت گفتین
۲ سال پیش
-
آدرس وبسایت شخصی
-
صفحه اینستاگرام نویسنده
-
آیدی تلگرامی نویسنده
-
ارتباط از طریق واتس اپ
داستان یه دختری که به همه چیزش پشت و کرده! و حالا توی دنیایِ مخصوص و ساخته ی خودش زندگی میکنه! دنیاش، کرم و قهوهای رنگه و پر از عطر تلخ قهوه و وانیل و کروسانهای تازه ... از پشت پنجره، به برخوردِ قطرههای بارون، به شیشه ی اون کافه چوبی، خیره شده و به رویاهاش فکر میکنه! تو رویاهاش ، در سالهای بسیار دورِ گذشته زندگی می کنه! تو کافهای که متعلق به خودشه و یه اتاق پشتی داره! اتاقی که پر از نقاشیهاشه و همه وسایل و ابزاری که برای به تصویر کشیدنِ تصوراتش میخواد رو در اختیار داره! ولی کسی چه میدونه!؟ شاید اونی که همیشه از طرف دیگه ی خیابون بهش خیره میشه، جوری زندگیش رو تغییر بده که حتی خیال پردازی هاشم بهش قد نمیده!
راه های دانلود اپلیکیشن
ژانر ها بیش از 35 ژانر مختلف
تعداد آدمهایی که من واقعا دوستشان دارم زیاد نیست؛ تعداد کسانی که نظر خوبی دربارشان دارم از آن هم کمتر است "من هرچه بیشتر دنیا را میشناسم از آن ناراضیتر میشوم" هر روز که میگذرد بیشتر معتقد میشوم که آدمها "شخصیت ناپایداری دارند" نمیشود روی ظواهر، لیاقت یا فهم و شعورشان حساب باز کرد! نویسنده : جین آستین
اکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسفاکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسف
اسفند
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
بهمن
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
دی
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آذر
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آبان
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
hichkas
70مگ میشه رو ایوان کراش نشد؟ :)))))))