شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت بیست و هفتم
زمان ارسال : ۸۱۲ روز پیش
هم زمان که دستم را روی پارچه گذاشته و به سوزنی که با سرعت روی پارچه بالا و پایین میشد خیره بودم نیشخند زدم.
خیاطی را از عزیز یاد گرفته بودم.
سخت بود.
نکات ریز و درشتش را با تجربه ای که طی سال ها به دست آورده بود به من اموخته بود.
خوب به یاد دارم...من خیاطی را به رها و پرنیا یاد دادم.
از دانشگاه که به کلاس طراحی میرفتیم.
گاها در کارگاه برای تمرین به ان ها خیاطی یاد میدادم.
رمان فوق در دست چاپ است و دیگر امکان عضویت در آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
n.a
50پارت کوووو😐😐😐
۲ سال پیش
82واقعا اینهمه بدقولی بده
۲ سال پیشN
80امروز پارت داشتیم چرا نزاشتین؟ بابا ما خسته شدیم..
۲ سال پیشMrhrana
51چرا نشستم خوندم ک الان خماری بکشم؟ خدایااااااااااااا
۲ سال پیشدینا ضیایی
۱۷ ساله 21چرا حس میکنم حسن و کاوه قراره نقششون توی رمان پررنگ بشه؟
۲ سال پیشn.a
51چرا انقدر اروی جذابه ؟؟؟؟؟ چقدر به سیندرلا هم میاد
۲ سال پیشBaran
91وایی خدا خیلی خوبه چقدر سخته تحمل تا هفته دیگه😭
۲ سال پیش
دینا ضیایی
۱۷ ساله 10آخ جون پارت داریم😍