پارت یکم

زمان ارسال : ۸۱۸ روز پیش

دستان مهربانش را یکبار دیگر روی صورتم کشید و پیشانی ام را بوسید .دستانم را دور پهلوهایش گذاشتم و بوی زعفران خوش عطرش را درون ریه فرستادم ...
بعد از گذروندن دوسال طرح پرستاری ام به تهران برگشتم و اول از همه پیش بی بی مریم امدم .
_دلم براتون تنگ شده بود بی بی ...
چایی خوشرنگی

این رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد

461
276,029 تعداد بازدید
1,316 تعداد نظر
82 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زهره

    ۲۰ ساله 00

    هنوزنخوندمش. چرابازنمیشه🙄🤔

    ۴ ماه پیش
  • ٺ

    20

    نویسنده عزیز پیشنهاد میکنم که درباره هر موضوعی بیشتر وقت بزاری یعنی بیشتر درباره اش توضیح بدین اینطوری رمان جذاب تر میشه و به افکار شخصیت هاتون بیشتر پر و بال بدین از هر موضوعی به سادگی گذر نکن

    ۲ سال پیش
  • فاطمه سیاوشی | نویسنده رمان

    🙏⁦❤️⁩بچه ها من فقط دوست ندارم حوصلتون سر بره ...ولی از این به بعد بیشتر راجب یه موضوع مینویسم

    ۲ سال پیش
  • نازی

    ۱۶ ساله 00

    یه سوال وقتی رمانو نوشتی پارت پارت نوشتی یا کامل نپشتی بعد گذاشتیش🤔

    ۱۱ ماه پیش
  • نسترن

    70

    از همین پارت اول از عمه اش و برسام متنفر شدم

    ۲ سال پیش
  • sara

    10

    اکی ولی برسام خیلی کراشه🌚😂💙

    ۱ سال پیش
  • زهراقنبری

    00

    قلمت پایدارعزیزم چقدرقشنگ وجذاب نوشتی تمام شخصیتهاهم خیلی زیبا جاگذاری کردی باخوندن اولین پارت خیلی لذت بردم میرم تابقیه اش روبخونم

    ۲ سال پیش
  • ارغوان

    ۲۵ ساله 00

    کی ۱۱ساعت تمام میشه هی فاطمه جون رمانهای دیگتو میگی بخونم..

    ۲ سال پیش
  • فاطمه سیاوشی | نویسنده رمان

    رمان اولم ماه قلب منه .چاپ شده عزیزم .به ایدی تلگرام یااینستاگرامم پیام بدین

    ۲ سال پیش
  • ٺ

    20

    و از اصطلاحات روانشناسی و جمله های کلیشه ای استفاده کن امیدوارم این نظر من و مبنی بر دخالت نزارین 🙏😊 میدونم رمانتون روز به روز بهتر میشه 💫 فقط لطفا زمان پارت گذاری و بیشتر کن مرسی

    ۲ سال پیش
  • پناه

    83

    فاطمه بانو به عنوان یک نویسنده میگم عزیزم هنوز نتونستی احساسات رو خوب بیان کنی یعنی باید جوری بنویسی و اون لحظات رو بیان کنی که خواننده هم درکش کنه از نظرم تنها عیب این پارت همین بود. موفق باشید...💓

    ۲ سال پیش
  • فاطمه سیاوشی | نویسنده رمان

    سلام عزیزم ممنون از نظرتون؟میشه بپرسم شما نویسنده کدوم رمان هستین؟بعدم این پارت اوله ..اگه جایی تو کلمه ها عیب و ایراد داره بهم بگین

    ۲ سال پیش
  • پناه

    30

    من رمانم رو هنوز منتشر نکردم درواقع قصد دارم تمومش کنم بعد چاپ کنم ولی چند سالی هست که می نویسم. نه عزیزم بقیه ی جاها خیلی خوب و دقیق بود💓خداقوت

    ۲ سال پیش
  • رز مشکی

    21

    پارت اول رو خوندم وبه نظرم رمان خوبیه امیدوارم تا آخر همینطور عالی باشه😉

    ۲ سال پیش
  • دخترای من

    ۳۶ ساله 20

    من امروز شروع ب خوندن کردم عزیز دلم نویسنده جان فاطمه جان امیدوارم مانا باشی و موفق 🙏

    ۲ سال پیش
  • آتنا

    60

    الان ساعت ۳:۳۰ صبح هست من پارت اول رو خوندم ولی بنظرم ماجراهای خوبی در انتظار هست (رمان خوبیه)🤞🤪

    ۲ سال پیش
  • فرشته

    ۱۷ ساله 81

    خواهشا برسام نقش مقابل ستوده نباشه یکی دیگه بیاد لطفا بیزحمت عکس شخصیت هارو هم بزار

    ۲ سال پیش
  • دریا

    ۱۷ ساله 50

    رمان جالبی به نظر میرسه مشتاقم به ادامه اش

    ۲ سال پیش
  • حسنا

    50

    خیلی عذاب اوره کسی رو دوست داشته باشی ولی اون ن.اخه پسره ی الدنگ تو که دختررو دوست نداری غلط میکنی اونو هوایی میکنی😔

    ۲ سال پیش
  • پر پر

    91

    نویسنده عزیز به نظر میاد رمانت جالب باشه فقط عکس شخصیت ها رو هم بزار ممنون😍

    ۲ سال پیش
  • F

    101

    رمان قشنگیه فقط خواهشا دختره از اون هایی نباشه که هرکی هرچی خواست بهش بگهو این هیچی نگه و خودش رو بزنه به اون راه🙏🏻😊و یه خواهش دیگه هم داشتم لطفا عکس شخصیت ها رو بزارید

    ۲ سال پیش
شروانو (شَروانو) لحظاتی پیش

پدرم عاشق فرزند دختر بود... بعد از چهار فرزند پسر، بالاخره صاحب یک دختر شد. مادرم می‌گفت آن روز از خوشحالی توی پوستش نمی‌گنجید و این برای باقی اهالی روستا مسخره‌ترین چیز ممکن بود... یکی یک‌دانه پدر شده بودم؛ نامم را دلنیا گذاشت اما همیشه «تاقانه» صدایم می‌کرد، یعنی دردانه... بچه که بودم، معنی اسمم را پرسیدم و او جواب داد: دلنیا یعنی مطمئن، یعنی اطمینان... خوب می‌دانست که قرار است زندگی برای من چقدر سخت باشد. هر شب می‌آمد، موهایم را شانه می‌کرد و از قوی بودنم حرف می‌زد. لبخند می‌زد و خیره در چشمان سیاهم می‌گفت: تو دلنیایی، مرز آرزوها و رویاهات رو از قفسی که مردم برات می‌سازن، بزرگ‌تر کن؛ حتی اگر هیچ‌کس باورت نداشت تو دلنیا باش و به خودت مطمئن باش، زور و قوی بودن تو رو هیچ‌کس نداره، تو می‌تونی از ویرونه‌ها آبادی بسازی... اسمت و وجودت شبیه گل، به زندگی رنگ و بو می‌بخشه... تو تا همیشه باید برای خودت و خوشی‌هات مبارزه کنی چون تو قوی‌ترین مبارزی! شَروانو در زبان کوردی به معنی مبارز است. ____ ۱. تاقانه در زبان کوردی به معنای دردانه یا تک فرزند است.

محبوبترین های هفته

راه های دانلود اپلیکیشن

یک جرعه از کتاب غرور_و_تعصب

تعداد آدم‌هایی که من واقعا دوستشان دارم زیاد نیست؛ تعداد کسانی که نظر خوبی دربارشان دارم از آن هم کمتر است "من هرچه بیشتر دنیا را می‌شناسم از آن ناراضی‌تر می‌شوم" هر روز که می‌گذرد بیشتر معتقد می‌شوم که آدم‌ها "شخصیت ناپایداری دارند" نمی‌شود روی ظواهر، لیاقت یا فهم و شعورشان حساب باز کرد! نویسنده : جین آستین

فروردین
۲۷
نقد و بررسی رمان سووشون

اکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسفاکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسف

اسفند

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

بهمن

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

دی

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

آذر

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

آبان

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید