شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت نوزده
زمان ارسال : ۸۴۰ روز پیش
رنگ سفید مجسمه ها برق میزد...
انگار این عمارت با جادو ساخته شده بود
این قسمت از این کاخ باشکوه را ندیده بودم.
دیوار ها آن قدر بلند بود که انگار انتها نداشت.
حس می کردم.
وارد کاخ دیو شده ام...و من آن بِلِ ترسیده اما مبهوت زیبایی شکوه کاخی ام که دیوی مرموز پادشاهش است...
شاید هم همان سیندرلا ام.
گیج از راهرو میگذشتم که صدایی را از پشت سرم شنیدم.
_خانوم.
به سم
رمان فوق در دست چاپ است و دیگر امکان عضویت در آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
نرگس
۱۴ ساله 40بی صبرانه منظر روزی ام شیر شاه ایسو رو بشناسه و از ماجرتی پرند خبر دار بشه خیلی کنجکاوم بدونم چه اتفاقی میفته