زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و پانزده
زمان ارسال : ۸۶۱ روز پیش
آنابت به شدت آدم وابستهای بود.
تعجب قدرت هر کاری را از من گرفته بود و من حتی نمیتوانستم کاری انجام دهم.
آنابت خودش قدم برداشت و من...
من شوکه ایستاده بودم جای آن که کاری کنم تا صد قدم جلو باشم.
جدا نمیشد و کنار نمیرفت و کسی مدام در سرم داد میکشید که یک آدم عوضی مستحق مرگ هستم.
حلقه دستهایش داشت محکم و محکمتر میشد.
چشمهایم را با درد بستم، سرم در مرز انفجار
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
افرا
61من حس میکنم انابت به ایوان وابسته میشه و کاری میکنه که ایوان هم عاشقش بشه و خب بخاطر معصومیتش به نظرم عاشقش شه ولی رمان طوری نیست که بشه حدس زد
۲ سال پیشمهدیه
120در طول خوندن رمان از پارت اول تاحالا اصلل نتونستیم بفهمیم پارت بعدی چی میشه. اکثرا تو رمانا نصفشو که خوندی میفهمی چی به چیه اما این واقعا استثنایی هست
۲ سال پیشDayana
40دقیقا
۲ سال پیشDayana
151خب خداروشکر که دوباره شد ایوان خودمون! یه لحظه که بخاطر عذاب وجدان آنابت رو بغل کرد حس کردم این اون زرنیخ خطرناک و جذابی نیست که من میشناختم ولی حالا دیگه فهمیدم نت خودشه😁
۲ سال پیش????????
110چرا روزهای پارت گذاری رو کم کردید خوب بود که 😫😖
۲ سال پیش
بهاره جوون
20نویسنده جون من خیلی این رمان رو دوست دارم زودتر پارت گذاری کنید دیگه😭😭