زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و چهارده
زمان ارسال : ۸۶۹ روز پیش
چشمهایش را بست و نفس عمیقی کشید.
لرزش محسوسش را احساس میکردم.
لبخند از روی لبم پاک نمیشد.
سرش را عقب برد که گردنش از لمس انگشتم خلاص شد.
- من دروغ نگفتم.
با لذت به حالش خیره شدم.
- حتما!
کنایه داشت و خودش حسش کرد.
دنبال راهی برای فرار بود اما از پشت به مبل ختم میشد و دو طرف به من!
فضایی نداشت.
- من یکم کار دارم.
به سمتش خم شدم و دستهایم را یکی روی د
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
S
130وای نه ترو خدالاریسانفهمه زرنیخ کیه😟دلم میخواد زرنیخ به اون کارهای فوق هیجانیش ادامه بده ودرآخر یه اتفاقی بیفته که قابل پیش بینی نباشه هرچندکه همه پارت هاهمینطورین ولی..امیدوارم متوجه منظورم شده با
۲ سال پیشHesel
113این آنابت چقدر کنس بره با هم ردیف خودش بپره
۲ سال پیش؟؟؟؟
121بابا اینجا بچه نشسته نکنید اینکار هارو
۲ سال پیشSa_r_a
190نگفتم شاهرگ نه...!؟نگفتم دست به شاهرگِ هم نزنید؟🙂💔
۲ سال پیش
مهدیه
113من میگم آنابت یا نقشه لاریسا نزدیک شده به ایوان