پارت صد و هفتم

زمان ارسال : ۸۷۸ روز پیش

به سازمان رسیدیم.
بی‌حرف از ماشین استفان پیاده و وارد آسانسور شدم و منتظر ماندم تا استفان هم بیاید.
در سالن همان وضع همیشگی پابرجا بود. شلوغی و رفت و آمد!
به سمت اتاق تیم رفتیم و وارد که شدیم، همه با صدای در از فکر بیرون آمدند.
مارگارت و رز با اخم‌هایی در هم چند قدمی به سمتمان برداشتند.
رز تبلتش را در دست می‌فشرد و با همان اخم‌هایی که غلظتشان بیشتر شد، گفت: نتونستم هیچ

727
379,462 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • S

    51

    وای نه من اصلا دلم نمیخواد زرنیخ رو گیر بندازن حقیقتش خیلی خوشم میاد وقتی میبینم اینقدر از زرنیخ میترسن و نمی تونن پیداش کنن🤷🏻 ♀️🙈😁

    ۲ سال پیش
  • ?

    22

    فازت چیع دقیقا🤨🙄

    ۲ سال پیش
  • Dayana

    20

    دقیقا منم 😂

    ۲ سال پیش
  • مهدیه

    15

    یعنی از زرنیخ مدرک داره و ردشو زده🤩

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید