شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت هشتم
زمان ارسال : ۸۷۶ روز پیش
همان طور که قاب عکس را روی دیوار میگذاشتم گفتم:
_تو پرنس و از هرکسی بیشتر میشناسی.
باهاش همکاری داشتی.خیلی جاها نزدیکش بودی.چند ماهه آمارش و برام درمیاری
به نظرت چه جور تیپ آدمیه؟
بیخیال گلدان شد و برخاست و روی کاناپه ساده صدفی رنگ نشست.
_همه چیز و میدونی برات همه اطلاعاتش و فرستادم!
سر تکان دادم و درحالی که با دستمال روی قاب عکس را تمیز میکردم زمزمه کردم.
_میخوام
رمان فوق در دست چاپ است و دیگر امکان عضویت در آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
رهیایابو ک
00چرا باز نمیشه خوب