پارت صد

زمان ارسال : ۸۹۲ روز پیش

قهوه درست کردنم را مسخره کرده بود، می‌خواست بگوید به من نمی‌آمد که آن گونه باشم.
چنگی به موهایم زدم و از آشپزخانه بیرون رفتم و روی دسته مبل نشستم. باید خودم را کنترل می‌کردم...

***

«لاریسا»

- بیا عزیزم، بریم.
ونسا با عجله بطری آبش را برداشت.
گوشی‌ام را چک کردم و کیف و بطری را از دستش گرفتم.
با دیدن پالتویش که نامرتب پوشیده بود، زانو زدم و زیپش را بست

727
379,743 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مهدیه

    120

    آنابت باید خودش مواظب خودش باشه درصورتی که غرورشو پیش ایوان خورد میکنه و احساساتی عمل میکنه حقشه که بازیچه بشه تا به بلوغ فکری برسه فقط خدا کنه به بچه آسیبی نرسه از جانب دیوونه ای مثل ایوان

    ۲ سال پیش
  • S

    80

    با مهدیه موافقم فقط با جمله آخرش زیاد موافق نیستم چون فکر میکنم ایوان بلائی سر بچه نمیاره شاید میخواد بترسوندشون🤷🏻 ♀️ولی انابت نباید اینقدر احساساتی برخورد کنه🤐

    ۲ سال پیش
  • سونیا

    01

    من نگفتم ک باید مراقب انابت باشع گفتم نگرانش بشع نظرم رو درست بخون بعد جبهه بگیر :/

    ۲ سال پیش
  • Hesel

    20

    باهات موافقم👌👌👌

    ۲ سال پیش
  • Dayana

    72

    خیلی کنجکاوم بدونم آخرش چی میشه معمولا هر رمانی میخونیم خیلی سریع میتونیم آخرشو حدس بزنیم ولی زرنیخ خیلی پیچیده ست نمیشه چیزی ازش فهمید

    ۲ سال پیش
  • Dayana

    22

    چقدر دلم واسه ونسا میسوزه به بچه هایی که پدر و مادرشون انقدر غرق کارن خیلی ضربه میخوره

    ۲ سال پیش
  • Dayana

    21

    ایوان خیلی سخت میگیره فکر نکنم آنابت منظوری داشت

    ۲ سال پیش
  • سونیا

    121

    نگرانی برای دخترشو درک میکنم ولی کاش نگران آنابتم بود خیلی بده ک هیشکی نگرانت نباشه تصورشم سخته:) و دلم خیلی برا آنابت میسوزه._.

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید