پارت نود و یکم

زمان ارسال : ۹۰۱ روز پیش

چیزی نصیبمان نمی‌شد.
جای کلید را نمی‌دانست و اگر هم می‌دانست به ما نمی‌گفت.
با اعصابی خرد، نگاه جدی و صورت اخم‌آلودم را از او گرفتم.
رو به سرباز گفتم: بیا در و بشکن.
سرباز جلو آمد اما آن بین نگاهی هم به استفان انداخت تا تایید او را هم داشته باشد.
با آن یکی، محکم شانه‌شان را به در کوبیدند.
برای مردی که از دکتر بودن فقط روپوشش را داشت، انگار مهم نبود...
هیچ حالت خا

727
379,481 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • S

    150

    به نظرم حقشونه که ایوان همچین آدم های رو با خاک یکسان کنه

    ۲ سال پیش
  • Dayana

    160

    آدما وحشی شدن وحشی و بی رحم فقط به قول لاریسا تو چنین جاهایی بی نقاب میگردن😢

    ۲ سال پیش
  • ترکان

    110

    از فکر اینکه این بلا سرم بیاد گریم میگیره😭

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید