پارت هشتاد و پنجم

زمان ارسال : ۹۰۴ روز پیش

استفان با قدم‌های بلند داخل اتاق شد...

با شنیدن صدای در برگشتم و نگاهش کردم.

از همان فاصله پرسید: چیزی پیدا کردین؟ از سابقه اون زنه؟

سری تکان دادم و ورقه‌ای که از فرانسیس بود را آخر از همه گذاشتم.

در حالی که خط به خط را سریع می‌خواندم، دستی به پشت گردنم کشیدم.

- قاچاق و دزدیدن دختر!

- خب...

عقب عقب رفتم و به میزی تکیه دادم.

- تو

727
379,221 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ---

    34

    زن و شوهر نباید یه جا کار کنن، خوب نی

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید