زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت هفتاد و نهم
زمان ارسال : ۹۰۸ روز پیش
***
- تو گفتی که اون دوباره برگشته، درسته؟
آرام سری تکان داد.
- برگشته... تنها نه، با بتی!
- مثل گذشته؟
- آره... جیمز یه گوشه نعشه میافته... بتی باهاش دعوا میکنه.
لوویس دستهایش را به هم کوبید.
- برای رفتنشون هیچکاری نکردی؟
سرش را به طرفین تکان داد.
- نه چون نمیتونم. شاید باید عادت کنم.
- به چی؟
- به اونا!
لوویس با یادآوری چیزی که هلن گفته بود، چشمهایش ر
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Taniya
۱۶ ساله 40چقدر پارتش کوتاه بود و همچنین ی جورایی مجهول😐دوباره سوالایی ک در مورد ایوان داشتم اومد تو ذهنم😐😂
۳ سال پیشفریبا
50الان کی و کی داره با هم حرف میزنه🤨
۳ سال پیشDayana
70ایوان و لوویس (روانشناس ایوان)
۳ سال پیشفریبا
30ممنون ❤
۳ سال پیشDayana
140من حس میکنم جیمز و بتی پدر و مادر ایوانن که مردن و حالا ایوان روحشون رو میبینه
۳ سال پیشDayana
90الان نیم ساعته دارم کشیک میکشم که کی پارت میزاری 😂
۳ سال پیش
S
33از اونجایی که یکی از ژانر های رمان عاشقانه است فکر کنم انابت و ایوان به هم علاقه پیدا میکنن و ناگفته نماند که این پارتش خیلی کوتاه بود🤷🏻 ♀️😇