پارت هفتاد و سوم

زمان ارسال : ۹۱۶ روز پیش

زود خودش را رساند و مقابلم ایستاد.
باید قوی می‌بودم، این حجم بی‌تابی از من بعید بود.
من اخلاق خشک و جدی داشتم و اکنون گریه می‌کردم.
آن لاریسا را نمی‌شناختم...
تمام من حس‌های مادرانه‌ای شده بود، به دور از شخصیت خشک شغلی‌ام!
استفان به خودش مسلط‌تر بود.
او همان‌طور که از حرف‌هایش فهمیدم، می‌گفت زرنیخ نمی‌تواند کاری با ونسا بکند اما آن مرد یک وحشی تمام عیار بود.
ت

727
379,233 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • 20

    عالی

    ۳ سال پیش
  • یاس

    80

    ای بابا..زرنیخ هم کرم داره ها..بیچاره الان سکته می کنه☹️😂

    ۳ سال پیش
  • فریبا

    91

    زرنیخ کمبود توجه ، میخواد دیده بشه چون تو این سالها کسایی که پرونده زرنیخ رو داشتن زیاد بهش توجه نکردن ولی این گروه باعث شده یه چیزی به اسم دیده شدن تو وجود زرنبخ بیدار شه و میخواد کانون توجه بشه

    ۳ سال پیش
  • فریبا

    71

    زرنیخ باهوشه ولی داره خودشو تو تله میندازه یواش یواش حواسش پرت این میشه که چجوری با اینا رفتار کنه

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید