پارت شصت و هشتم

زمان ارسال : ۹۲۵ روز پیش

چاقو را از جیب کاپشنش بیرون آورد.
از همان چاقوها بود، از همان‌هایی که ده شاهرگ قبلی را زده بود.
با پوزخند جلو رفت...
فرانسیس هم عقب نایستاد.
هر دویشان نترس و دیوانه بودند.
یکی قاتل سفارشی بود و یکی قاتل رسالتی!
Life’s a game but it’s not fair
«زندگی یه بازیه ولی عادلانه نیست» 
انگار که روی زمین دایره‌ای کشیده باشند و مسیر حرکت مشخص باشد، روبه روی هم با چاقوهای در دستشان شاخ

727
379,509 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • گمشده تو افکارم

    00

    عالیه اصن❤️ 🔥🫠

    ۹ ماه پیش
  • حانی

    00

    وااااااای کفم تاید شد دمت گرم آمنه جوووون یعنی به جرعت میتونم بگم اولین رمان عااالی و باکیفیتی هست که دارم میخونم

    ۱ سال پیش
  • بیتا

    170

    اخخخ فق قیافه لاریسااستفان دیدنیه اگه جسد قاتل سفارشیو کناره کارت زرنیخ ببینن🤣😁🤣😁🤣😁😂😁🤣😁😂😂🤣😁😁🤣😂🤣😁🤣😂🤣🤣😁

    ۳ سال پیش
  • افرا

    90

    مثل همیشه عالیی💖🍭

    ۳ سال پیش
  • روناک

    100

    مثل همیشه خفن 👌👏

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید