پارت شصت و هفتم

زمان ارسال : ۹۲۱ روز پیش

قدم به قدم جلو رفت.
- خواستم بیای تا کار و تموم کنم. قتل یازدهم!
فرانسیس، قاتل سفارشی، با صدای بلندی خندید.
این مردی که روبه رویش بود، زرنیخ، باعث شد که چند روز را داخل آن زندان باشد.
شبی را که گیر افتاد، خیلی خوب به یاد می‌آورد.
مانند هر باری که سفارش قتل می‌گرفت، به مکانی که آدرسش را داده بودند رفت. زرنیخ را دید و زنی که محکم دست‌هایش را گرفته بود.
زن گریه می‌کرد و موها

727
379,170 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • گمشده توی افکارم

    00

    فقط منم که معتقدم ک زرنیخ کار بدی نمیکنه !!

    ۹ ماه پیش
  • fatemeh

    30

    چقد زرنیخ خفنه😅

    ۳ سال پیش
  • مهدیه

    100

    ایوان شخصیتش مثل پلس مخفیاس

    ۳ سال پیش
  • الینا

    110

    باوا خفن! 😁 چ باحالع ایوان..... این پارت کوتاه بود ولی عالی بود🤍

    ۳ سال پیش
  • زهرا

    141

    از زرنیخ خوشم میاد حس خوبی بهش دارم

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید