زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت شصت و پنجم
زمان ارسال : ۹۲۷ روز پیش
شانههایم را میان دستهایش فشرد.
- این دیگه دست ما نیست.
کنار رفت... با چشم تعقیبش کردم؛ وارد آشپزخانه شد و از کابینتهای بالایی بطری بیرون آورد و دو لیوان هم برداشت. با لبخند جذابی به سمتم آمد. یک پایم رو مبل بود و پای دیگرم روی زمین. آرنجم را روی پشتی مبل گذاشتم و دستم را تکیهگاه سرم کردم.
سر راهش چراغهای اضافی را خاموش کرد که به خانه فضای تاریک و روشنی داد و کنارم جای گرفت...
Hesel
41ممنون از اینکه این آهنگ رو گذاشتی آمنه دلم براش خیلی تنگ شده بود😍🥺