پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۹۲۱ روز پیش

مات می‌مانم؛ غم از نگاهش فوران می‌کند.
با آن کودکی‌اش نگران است...
قلبم انگار مچاله می‌شود و من می‌مانم که چه بگویم؛ چه بگویم که دل کوچکش آرام بگیرد و کمی مطمئن شود.
کوتاهی‌هایم مانند پتک در سرم کوبیده می‌شود و من فکر می‌کنم که نباید خیلی وقت‌ها کارم را به ونسا ترجیح می‌دادم.
آنابت خوب است، شکی ندارم.
مادر نیست اما گاهی واقعا در نبودم برای ونسا مادری می‌کند.
ونسا

727
378,800 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Dayana

    20

    حس میکنم این پارت بیخود نبود و واقعا قراره اتفاقی واسه لاریسا و استفان بیفته اما امیدوارم اینطور نباشه😢 عجیبه که لاریسا رو به اندازه ایوان دوستش دارم؟

    ۳ سال پیش
  • fatemeh

    10

    ☺️🙂🙂

    ۳ سال پیش
  • یاس

    10

    وای خیلی کمه سریع تموم میشه

    ۳ سال پیش
  • فریبا

    72

    از رمان خیلی خوشم میاد موضوعش جالب و جدید و جذابه و اینکه هر روز پارت هست خیلی عالیع ولی خدایی دیگه پارت خیلی کم بود دخترش رفت اتاق شوهرش اومد کنارش و تمام

    ۳ سال پیش
  • سنا

    30

    🙂🙂🙂🙂

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید