پارت پنجاه و نهم

زمان ارسال : ۹۳۰ روز پیش

ویلیام به سمت میزش می‌رود و برگه‌هایی را بر می‌دارد.
وقتی بر می‌گردد از اتاق خارج می‌شویم.
بین راه تمام فکر و ذهنم پی زرنیخ است.
خودم را برای جنگ اعصاب آماده می‌کنم.
نمی‌دانم کار درستی‌ست که ویلیام را با خودمان داخل اتاق بازجویی ببریم یا نه!
مقابل در اتاق بازجویی که می‌رسیم، نفس عمیقی می‌کشم.
حرف زدن با این پسر، اعصاب قوی می‌خواهد.
استفان دست روی پیشانی‌اش م

727
379,197 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • شانلی

    ۱۶ ساله 60

    یعنی عاشق این اعصاب خردکنی ایوانم😍😂

    ۳ سال پیش
  • /♧

    50

    لعنتی جذاب🤤🤤🤤🤤

    ۳ سال پیش
  • Taniya

    ۱۶ ساله 95

    اگر من بجای لاریسا بودم ب جای اینکه اعصابم خورد بشه خیلیم ذوق میکردم ک دارم با ی همچین پسر جذابی حرف میزنم تازه کلی هم نقشه میکشیدم ک یا فراریش بدم یا نزارم اذیتش کنن😂🤦🏻 ♀️خودمم خودم و درک نمیکنم😂

    ۳ سال پیش
  • افرا

    122

    من نمیدونم چرا کراش زدم روی ایوان ایا شما هم همینطورید ؟؟😅😐

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید