پارت پنجاه و ششم

زمان ارسال : ۹۳۲ روز پیش

دست روی شانه استفان می‌گذارم.
نباید کنترلش را از دست بدهد...
نیم نگاهی سمتم می‌ندازد.
زرنیخ ساکت نشسته است.
با دستبند ور می‌رود و حرفی نمی‌زند.
استفان مشتی روی میز می‌کوبد تا حواس زرنیخ را به خودش جمع کند.
سریع نگاه آبی و سرکشش را بالا می‌آورد.
- اون کارت چیه؟
کمی پوکر نگاهمان می‌کند.
دوباره جلو می‌آید...
صدایش را پایین می‌آورد و با لحن هراس آوری می‌گوی

727
379,104 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • *♡~دلوان~♡*

    50

    بازم در میره بابا

    ۳ سال پیش
  • Hesel

    100

    خدا به لاریسا و استفان صبر بده😅

    ۳ سال پیش
  • الما

    60

    هووووف خیلی خفنه لعنتی چقدر مرموزه دستت طلا نویسنده جون😍😘😘

    ۳ سال پیش
  • Taniya

    180

    عجیب حس شیشمم بهم میگه قراره بدجوری حال لاریسا و استفان گرفته بشه اونم از نوع خفنش😎واقعا خودمو درک نمیکنم ک چرا رو پسر بد رمان کراش زدم🙁🤦🏻 ♀️

    ۳ سال پیش
  • heli

    50

    عالیییی

    ۳ سال پیش
  • (،)(ویرگول)

    130

    خب الان برا اکه کع پلسیسا بفهمن رو دس خوردن ایوان باید ی قتل دیگه کنه چقد این بشر خفنه لامصب گنگش بالاس😃😎

    ۳ سال پیش
  • بهاره?

    130

    بفرمایین... دیدین گفتم خود ایوانه اومده بعد از حرص دادن پلیس باهاشون قاتل هارو دستگیر کنه

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید