پل های شکسته

به قلم دل آرا دشت بهشت

عاشقانه اجتماعی

کمتر از هشت سال قبل فرامرز، همسرش مژده رو که حامله بود، رها می کنه و به دنبال آرزوهای خودش میره و مژده که به خاطر ازدواج با فرامرز از جانب خانوادهاش طرد شده بود بدون اون و با کمک دایی شبه زندگیش سر و سامون می ده و بعد از سه سال با سهراب ازدواج می کنه، اما زندگیش با سهراب هم چهار سال بیشتر طول نمی کشه و سهراب می میره، حالا بعد از نزدیک به هشت سال فرامرز به ایران برگشته و طی اتفاقاتی پاش به زندگی مژده باز می شه و تبدیل می شه به سوهان روحی برای اون! و همون ابتدای کار دست می ذاره روی تنها امید زندگی مژده یعنی پسرشون امین…پایان خوش


105
65,369 تعداد بازدید
79 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۵۷ دقیقه


نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • عسل

    10

    خیلی عالی بودم دست نویسنده درد نکنه🌺🌺🌺🌺

    ۵ ماه پیش
  • صدف

    ۴۲ ساله 10

    ممنون از نویسنده عزیز خیلی رمان باحال و قشنگی بود عالیه عالی

    ۵ ماه پیش
  • فاطیما

    00

    رمان فوق العاده ای بود داستان زیبایی داشت

    ۷ ماه پیش
  • H

    ۲۸ ساله 00

    وای چقدر برا مرگ سهراب گریه کردم😮 💨

    ۸ ماه پیش
  • rapunzel

    20

    رمان عالی به شخصه عاشقش شدم دمت گرم نوسنده

    ۸ ماه پیش
  • سحر ۳۴

    10

    قشنگ بود دوسش داشتم

    ۹ ماه پیش
  • پری

    00

    داستان زیبایی بودمنکه خیلی جاهاش نشستم گریه کردم ممنونم ازنویسنده

    ۱۰ ماه پیش
  • زهرا

    ۲۵ ساله 00

    خوب بود کلا نویسنده قلم زیبایی داره

    ۱۰ ماه پیش
  • م ا

    ۵۵ ساله 10

    بازهم داستان دیگر و رنج وعذاب وسختی های که یک زن ایرانی دارد.متشکرم از نویسنده عزیز

    ۱۰ ماه پیش
  • ZM

    ۵۱ ساله 00

    قلم نویسنده روان وخوب هست آمازون داستان نسبت به شوهردوم خیلی بی تفاوت بودومرگش تاثیرنداشت، درضمن نبایدباکثافتکاریهایی که فرامرزکرده بودمجددارجوع می کرد، در ما نهای ایرانی همینه که زودمی بخشیم درصورتی

    ۱۲ ماه پیش
  • الهام

    ۳۰ ساله 00

    عالییییییییی بود

    ۱ سال پیش
  • فاطمه زهرا

    00

    عالی بود قلم نویسنده عالی بود و فقط میتونم بگم لذت بردم و دست نویسنده درد نکنه

    ۱ سال پیش
  • سهیلا ۲۶

    00

    عالی بود

    ۱ سال پیش
  • تبسم

    ۳۰ ساله 00

    عالی بود خسته نباشید بسیار زیبا وجزو رمانهای برتر

    ۱ سال پیش
  • مریم

    20

    کل داستان سر اون تغییره احساس مژده بود که آخرش نفهمیدیم تغییرش جواب میده نتیجه داستان چه شکلی میشه یه چند صفحه باید بیشتر مینوشت

    ۱ سال پیش
شروانو (شَروانو) لحظاتی پیش

پدرم عاشق فرزند دختر بود... بعد از چهار فرزند پسر، بالاخره صاحب یک دختر شد. مادرم می‌گفت آن روز از خوشحالی توی پوستش نمی‌گنجید و این برای باقی اهالی روستا مسخره‌ترین چیز ممکن بود... یکی یک‌دانه پدر شده بودم؛ نامم را دلنیا گذاشت اما همیشه «تاقانه» صدایم می‌کرد، یعنی دردانه... بچه که بودم، معنی اسمم را پرسیدم و او جواب داد: دلنیا یعنی مطمئن، یعنی اطمینان... خوب می‌دانست که قرار است زندگی برای من چقدر سخت باشد. هر شب می‌آمد، موهایم را شانه می‌کرد و از قوی بودنم حرف می‌زد. لبخند می‌زد و خیره در چشمان سیاهم می‌گفت: تو دلنیایی، مرز آرزوها و رویاهات رو از قفسی که مردم برات می‌سازن، بزرگ‌تر کن؛ حتی اگر هیچ‌کس باورت نداشت تو دلنیا باش و به خودت مطمئن باش، زور و قوی بودن تو رو هیچ‌کس نداره، تو می‌تونی از ویرونه‌ها آبادی بسازی... اسمت و وجودت شبیه گل، به زندگی رنگ و بو می‌بخشه... تو تا همیشه باید برای خودت و خوشی‌هات مبارزه کنی چون تو قوی‌ترین مبارزی! شَروانو در زبان کوردی به معنی مبارز است. ____ ۱. تاقانه در زبان کوردی به معنای دردانه یا تک فرزند است.

محبوبترین های هفته

راه های دانلود اپلیکیشن

اسفند

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

بهمن

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

دی

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

آذر

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

آبان

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.