داستان از زبان هیوا بیان میشه دختر سخت کوشی که فوق معماری داره و شرکت پدرش رو اداره میکنه .پدر و مادر هیوا بر اثر تصادف فوت شده اند و او کم کم با کمک برادرش هومن که پزشکه به روزهای عادی بر می گردند اما در این بین همسر یک وکیل به نام پرهام بر اثر تزریق اشتباه در بیمارستان کشته میشه و با وجود اینکه هومن ادعا میکنه که دارو رو تجویز نکرده به زندان میافته
هومن تا مرگ و اعدام فاصله ای نداره و خواهرش هیوا به هر دری میزنه اما التماسهاش تنها با یک شرط پرهام مواجه میشه
یک سال با او ازدواج کند و مثل یک زندانی در خانه ی او اسیر باشد و دست از کار و برادرش بشوید در صورت بارداری هیوا شرط طلاق بعد از یک سال منتفی است
هیوا با وجود اینکه مدیر شرکت بزرگیست دل در گرو عشق پسر دایی اش که در انگلیس ساکن است دارد برای نجات برادرش این شرط را میپذیرد و پا روی خودش می گذرد... اما سرنوشت چه رقم زده
پایان خوش


184
70,104 تعداد بازدید
168 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۳۲ دقیقه


نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Mohadeseh

    00

    خیلی خیلی قشنگ بود .ممنون از نویستده ی عزیز

    ۳ هفته پیش
  • ایلی

    00

    خیلی قشنگ بود

    ۴ هفته پیش
  • .

    00

    حیف وقتم

    ۲ ماه پیش
  • صدیقه

    ۴۱ ساله 00

    عالی بود خسته نباشید، آخرش وخوب تموم کردین مثل خیلی رمان هانصفه تموم نشد

    ۲ ماه پیش
  • حدیثه ,

    00

    خوب بود

    ۲ ماه پیش
  • مریم

    ۳۱ ساله 20

    عالی خیلی رمان خوبی بود هم غم داشت هم شادی هم اینکه اخر رمان که خوب بود زود تموم نشد ماهم از کنار هم بودنشون لذت بردیم ممنون نویسنده عزیز

    ۳ ماه پیش
  • نیکی

    01

    ۳ رمان خیلی داستان ضعیفی داره و همچنین قلم ضعیفی هم داره خیلی پرش داره انگار داستان میخونی کلا من خشم نیومد

    ۳ ماه پیش
  • Sahar

    00

    قشنگ بود

    ۵ ماه پیش
  • آذر

    30

    سپاس از نویسنده عزیز بخاطر قلم زیباتون، لذت بردم از خوندنش امیدوارم همیشه شادو موفق باشید منتظر رمان های بعدیتون هستم

    ۵ ماه پیش
  • زی زی

    21

    چررت یعنی چی فلان مدل ماشین فلان لباس چرافکرمیکنید هرچه اسم عجیب تر بزارید خفن ترید همیشا ویامینم شد اسم درکل رمان مزخرفی بود

    ۶ ماه پیش
  • رستا

    ۲۴ ساله 20

    خیلی قشنگ بود

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه

    ۳۸ ساله 10

    عالی بود واقعا

    ۷ ماه پیش
  • مهی

    ۱۸ ساله 31

    اگه اخرش با پرهام تموم میشد عالی میشد وقتمو با خوندت این رمان چرت تلف کردم

    ۷ ماه پیش
  • Fatemeh

    ۱۴ ساله 00

    عالی و هیجانی

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه

    ۱۴ ساله 20

    عالی

    ۷ ماه پیش
حسرت با هم بودن لحظاتی پیش

عاشق برادر زنداداشم بودم. پسر مودب و باشخصیتی که مدیریت یکی از هتل‌های مشهد رو به عهده داشت و نجابت و وقار از وجودش می‌ریخت اما مجید عشق ممنوعه‌ی من بود! مادرش شکوه به ازدواج برادرم با دخترش راضی نبود چون ما رو هم‌شان خانواده‌اش نمی‌دونست و برادرم با وسط گذاشتن جونش رضایتش را بدست آورد. اما چه اتفاقی می‌افته اگه شکوه بفهمه پسرش مجید هم در تمام مدت دلباخته‌ی من بوده و درصدد فرصت مناسب برای ابراز علاقه‌اش به من؟...

محبوبترین های هفته

راه های دانلود اپلیکیشن

اسفند

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

بهمن

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

دی

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

آذر

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

آبان

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.