دختری با چشمان سرخ به قلم مریم.ا
در خانواده ی بزرگ و ثروتمند رشیدی دختری به دنیا می آیددختری با چشمان سرخ وحشتی همه خانواده را فرا می گیرد همهمه ای بر پا می شود او را دختر شیطان میدانند خانواده اش او را از خود دور میکنند و به زنی در روستایی دور افتاده می سپارند تا او را بزرگ کند آیا او واقعا دختر شیطان است؟ چه آینده ای در انتظار اوست؟
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۲۳ دقیقه
ـ چه هدفی ؟
هام ـ تو باید با طرطبه و گروهش بجنگی.
ـ این دیگه کیه؟
هام ـ خواهرمه
ـ چرا میخوای با خواهرت بجنگی؟
هام ـ چون اون میخواد همه انسانها رو نابود کنه
ـ و چرا تو نمی خوای کمکش کنی؟
دوستان نظرتون رو بگین و اگه مشکلی داره راهنماییم کنین
پارت چهارم
هام ـ چون دیگه نمی خوام بد باشم
دوباره قدمی جلو گذاشت
ـ سر جات بمون
هام ـ پس چه طور نیرو ها رو بهت منتقل کنم؟
ـ اصلا چرا خودت باش نمی جنگی؟ تو که خودت قدرتمندی؟
هام ـ من قدرتم با اون برابرِ ولی تو چیزی تو وجودته که با نیریی که من بهت میدم میتونی اونو شکست بدی اما یه مشکل داری و اون ترسته اون برای جنگیدن با تو تغییر شکل نمیده باید به ترست غلبه کنی حالا دست رو به من بده
ـ نه
هام ـ باشه خودت خواستی اگه دست رو میدادی دردش کمتر بود
یک باره جلو اومد و با چشمان سیاهش سرخی چشمانم را نشانه گرفت و کف دستش را روی پیشانیم گذاشت انگار جریان برق از سرم رد شد و به تمام بدنم رسید چشمانم بسته شد همه ی بدنم شروع به لرزیدن کرد بی حس و دردناک روی زمین افتادم
هام ـ از الان به هر کسی دست بزنی ذهنش رو میتونی بخونی با فکرت هر جایی رو خواستی آتیش بزنی قدرت بدنیت از منم بیشتر شده سرعت دویدنت چند برابر شده حالا پاشو نوبت به مرحله دوم رسید
تَرست از الان دیگه نگهبانی نداری چون خودت میتونی از خودت مواظبت کنی ولی اینو بدون که هر لحظه باید مواظب باشی چون نیروهای طرطبه بهت حمله میکنن چند روزی بدن درد داری روز به روز قدرتت بیشتر میشه این چاقو رو داشته باش فقط با فرو کردن این چاقو تو قلبش میتونی اونو بکشی اون نمیدونه که من بهت کمک کردم بهترِ این راز بین منو تو بمونه با من کار داشتی بیا اینجا حالا هم برو خونه مهمون داری
چاقو رو روی زمین گذاشت
تمام مدتی که حرف میزد من روی زمین افتاده بودم و از درد به خود می پیچیدم
ـ من چطور با این درد خونه برم؟
جوابی نداد سرم را بلند کردم کسی نبود
به سختی از از جایم بلند شدم و شروع به راه رفتن کردم کمی که حرکت کردم دردم کمتر شد
با تنی دردناک به خانه رسیدم چند ماشین جلوی درب خانه پارک شده بود در حیاط باز بود وارد شدم دست و رویم را داخل حوض کوچک وسط حیاط شستم آب از سر و رویم میچکید حوصله خشک کردنش را نداشتم درد بدنم کمتر شده بود در خانه را باز کردم و وارد شدم چشمانم خسته بود دلم خواب میخواست سرم را زیر انداختم و راهی اتاقم شدم
ـ آسا اومدی مادر کجا بودی دیشب ؟
به طرف صدا برگشتم چند نفر نشسته بودند در چشمان مادرم زل زدم ـ رفتم دنبال خرگوش راه رو گم کردم
واقعا چه دروغگوی ماهری شدم افرین بر خودم
مادر هنوز با تعجب به من خیره بود ـ چشات چی شده ؟
از سوالش تعجب کردم به بقیه نگاه کردم تو نگاه هشون ترس و شگفتی بود
ـ ببخشید سلام نکردم خیلی خوش آمدین با اجازتون لباسم رو عوض کنم خدمت میرسم
منتظر جواب نموندم و وارد اتاقم شدم خودم رو به آینه رساندم خودم هم تعجب کردم سرخی چشمانم چند برابر شده بود و تضاد زیبایی با سیاهی مژِگانم درست کرده بود و هر چشمی رو جذب خودش میکرد لبخند بدجنسی به خودم زدم و لباسی با مدل مردانه به رنگ سفید و شلوار لی سیاه پوشیدم
موهایم هم جلوی پدر و مادر نیاز به پوشیدن ندارند آنها را به صورت دم اسبی بستم و از اتاق خارج شدم...
پارت پنجم
جلوی پدر و مادر واقعیم نشستم چشمام از خستگی خمار شده بود با فکری پلید لبخندی بر لب نشاندم مستقیم به چشمان مادرم نگاه کردم
ـ مامان زری میگه شما از اقوام دور ما هستید خوشحالم که میبینمتون.
زبانش قفل شده بود و با پشیمانی و ناراحتی نگاهم میکرد ، پدرم به حرف آمد ـ بله دخترم ما هم از دیدن شما خوشحال شدیم
ـ تا به حال شما رو ندیدم شما کی هستین؟
دروغ دوم
پدر ـ بزار خودم رو معرفی کنم من محمد رشیدی و ایشون هم همسرم رها کیان هستن
بعد به پسری که کنارش نشسته و شباهت عجیبی به من داشت اشاره کرد
ـ ایشون هم پسرم آرسام
به خاطر شباهت زیادش بهم خیلی به دلم نشست
و بعد به دختری که کنار آرسام بود و ایشون هم دخترم دُرسا و نامزدش اهورا
البته برادر زادم هم هست و ایشون هم برادرش بردیا
درسا دختری زیبا با چشمان قهوای بود نامزدش هم خوش تیپ و خنده رو بود بردیا شخصی جدی و اخمو بود فقط به گفتن خوشحالم از آشنایتون بسنده کردم
مامان زری ـ دخترم چرا بچه ها رو نمیبری کنار رودخونه
این یعنی برین دنبال نخود سیاه
ـ باشه اگه دوست دارین بریم
همه بلند شدن و دنبالم راه افتادن آرسام خودش رو به من رسوند و با من هم قدم شد
آرسام ـ واقعا جای زیبایی زندگی میکنید.
لبخندی بهش زدم ازش خوشم اومده بود ـ آره مخصوصا جنگلش عالیه
دلم میخواست بدونم اونم چیزی میدونه یا نه ولی نمیتونستم مستقیم ازش بپرسم
به نزدیکیِ رودخونه رسیدیم
ـ رودخونه خیلی عمیقِ هوس شنا نکنید
بردیا بدون توجه به کسی روی تخته سنگی نشست و اخمی عمیق روی چهراش نشاند دقیق و موشکافانه نگاهم میکرد یک لحظه دلم خواست ذهنش رو بخونم درسا کنار اهورا ایستاد و سعی کرد نگاهش که مستقیم به چشمان من بود را منحرف کند
دیگر به انها توجه نکردم نگاهم را به طرف آرسام تغییر دادم طوری با نیش باز خیره ی چشمانم بود انگار موجودی جدید کشف کرده اخم هایم را در هم کردم و گفتم ـ تا به حال چشم قرمز ندیدید؟
نیاز
۱۸ ساله 21دختره ی قدم راه میرف همه عاشقش میشدن بعد با چشا سرخ همه دوسش داشتن اونوخ ما با چشا طوسی کسی نی:)
۱۰ ماه پیشحامد
۲۲ ساله 01ببا من هستم
۵ ماه پیشدرسا
00ولی اگه نظر من و بخوای با این که ندیدم چشات و ولی خیلی جذاب رنگ چشات
۱ ماه پیشElen
۲۴ ساله 10اسم جلد دوم خدمتکار که میشه از روبیکا پیدا کرد
۷ ماه پیشF
00فصل دوم هنوز نیومده؟
۲ ماه پیشزھرا
00سلام من این رمان خیلی دوست داشتم میشه بگین جلد دوم رمان کی میاد
۲ ماه پیشیگی
۱۵ ساله 40رمانت عالی بود ممنون ❤ خیلی دنبال فصل بعدشم ولی پیداش نکردم اگه کسی میدونه تو نظرات بگه ممنون میشم
۹ ماه پیشElen
۲۴ ساله 10سلام من جلد دوم رمان و به صورت پی دی اف در روبیکا گرفتم
۷ ماه پیشمهدیه
۱۳ ساله 10سلام ببخشید میشه به منم بگید جلد دوم رمان دختری با چشما سرخ رو از کجا باید پیدا کنم آخه من اینستا ندارم
۵ ماه پیشBaran
00میشه لینک روبیکارو برام ارسال کنید؟
۳ ماه پیشیلدا
۱۸ ساله 00رومانی خیلی جذابی بود ولی من جلد دوم را نتوانستم پیدا کنم.
۴ ماه پیشمهسا
۲۵ ساله 10سلام و درود به نویسنده عزیز چون داخل رمان چندبار تاکید کردید که نظر بدیم خدمت رسیدم بالید بگم عالیییییییییییییییی بود عاشقش شدم و ممنونم بابت لحظات دوست داشتنی ای که با خواندن این رمان برام رقم خورد🥰
۴ ماه پیشSaqar
41تو یک کلمه بی نظیرررر بود توصیه میگنم زاده تاریکی هم بخونید چون مثل این رمان جذابه
۷ ماه پیشتورع سننه!؟
10یکی از عالی ترین رمان هایی بود که خوندم و الان میخوام دوباره بخونمش واقعا معرکس جلد دومشو نوشتن یا ن؟؟
۶ ماه پیش...
00فصل سوم هم داره؟؟؟
۹ ماه پیشMuzhgan
۱۶ ساله 00♥️... .... ♥️
۹ ماه پیشm
۲۰ ساله 31قلم نویسنده قوی نیست یه جاهای خیلی کمی خوب میشد و دوباره افت میکرد از پایان فصل 1 اصلا خوشم نیومد ناقص تمام شد حد اقل جشنو کامل توصیف میکردی بعد تمام میکردی
۹ ماه پیشکیانا
۱۵ ساله 10عالی بود
۹ ماه پیشzahra
40لطفا بگید جلد دوم رو از کجا گیر بیاریم؟
۱۲ ماه پیشJavad
30برو تلگرام اسم جلد دوم تو آخر جلد اول آوردہ کانال کتابز پیدا کن برو قسمت جست جو وہ اسم کتاب بزن میاد
۱۲ ماه پیشالاغ
۹۹ ساله 01دمت جیززززززز🫂💐
۱۰ ماه پیشJavad
00پیدائش کردی
۱۲ ماه پیش
زهرا
00لطفا جلد دوم این رمان که اسمش خدمتکار هست رو بزارید ممنون