دختر عمو پسر عمو به قلم پ_دریا
زندگی همیشه یک نواخت نیست. یه آدم عاشق برای رسیدن به عشقش سختی هایی رو باید با جون و دل رد کنه. آیلین قصه ی ما،دختر شر و شیطون، عاشق کسی می شه که حتی توی فکرش هم نمی گنجید. آیا آیلین عاشق می تونه برای رسیدن به عشقش این سختی ها رو تحمل کنه؟ آیدین چی؟ پسری که یه بار توی عشقش شکست خورد، می تونه سختی ها رو تحمل کنه؟
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۵۱ دقیقه
گوش آیدا رو ول کردم. حسابی سرخ شده بود. یه نقشه اومد توی ذهنم، به اون دوتاهم گفتم که قبول کردن. حالا شروع اجرای نقشه. رفتم طرف دیجی که محو پیست رقص بود. گفتم:
_ ببخشید؟
بدبخت سکته رو زد. من رو که دید ترسش پرید و لبخندی زد، گفت:
_ بفرمایید بانو؟ امری دارید؟
عوق حالم بههم خورد. بایه لبخند مسخره گفتم:
_ بله یه خواهشی داشتم.
_ بفرمایید؟
همون لحظه مارال اومد سمتم، دستم رو بردم پشت که سردی فلش رو حس کردم. دی جی داشت ذوق مرگ می شد. فکر کرده میخوام شماره بدم. آش ماش به همین خیال باش. دستم رو بردم جلو و فلش رو بهش دادم، گفتم:
_ می شه چند تا از آهنگ های این فلش رو بذارید. سوپرایز دارم.
_ بله حتماً. همین الان دیگه؟
_ بله، بعد این آهنگی که داره پخش می شه.
دست مارال رو کشیدم بردم چون داشت همه چیز رو لو می داد.
رفتیم پیش آیدا که آهنگ تموم شد. دی جی فلشم رو زد و آهنگ رو پلی کرد.
_ دونه دونه دونه دونه،
یه سوسک هستش توی خونه،
مال خود خودمونه مارو می ترسونه،
دونه دونه،
دونه دونه وای! دونه دونه.
دونه دونه دونه دونه یه سوسک هستش توی خونه، یه جوری بادمپایی می زنم که سوسکه رو بترسونه.... .
یه وضعی بود که نگو. کسایی که وسط بودن خشکشون زده بود، بقیه هم بدتر از اون ها، ماهم از این طرف هر هر می خندیدیم.
_ دونه دونه پای زشت داره، دوتا بال داره.
من زدم با دمپایی سرش رو اما خیلی سگ جونه.
عمو هنگ کرده بود نمی دونست چی کار کنه. به خودش اومد سریع رفت طرف دی جی، فلش رو کشید. دی جی هم معذرت خواهی کرد و یه آهنگ درست حسابی گذاشت.
دست از خنده برداشتیم تا کسی شک نکنه. دست اون دوتارو کشیدم بردم سمت میز خوراکی. این بخش مورد علاقهی من تو هر مهمونی هستش.
ساعت هشت و نیم بود که عمورفت سمت دیجی و آهنگ رو خاموش کرد. میکروفن رو گرفت و شروع کرد به صحبت کردن:
_ دوستان چند لحظه لطفاً. آیدین تا چند دقیقهی دیگه میرسه و ما قصد داریم سوپرایزش کنیم، آهنگ و چراغ هارو خاموش میکنیم.
برگشتم پشت سرم که چشمم به یه چیزی خورد. یه فکر شیطانی جدید، دست اون دوتارو گرفتم و بردم طبقهی بالا برای اجرای نقشه.
همه ساکت بودن، شازده اومده بود. صدای پچ پچ دونفر به گوش می رسید.
_ آرمان ببین لامپ ها خاموشه یعنی خوابن.
_ می بینی چی تو دستمه، کلید و این یعنی چی یعنی تو سوپرایزشون می کنی.
در باز شد و قامت یه نفر آشکار شد. باز شدن در مساوی شد با ترکیدن بادکنک های بالا سر آیدین و خیس شدنش. من طاقت نیاوردم و زدم زیر خنده. زن عمو سریع رفت سمت آیدین. زد تو صورتش و گفت:
_ وای! خدا مرگم بده خوبی پسرم؟
زیر لب گفتم:
- خدانکنه زنعمو.
آیدین بی توجه به موقعیت، خودش رو پرت کرد تو بغل زنعمو. وای! فیلم هندی شروع شد. برگشتم رفتم سمت عزیز جون که رو ویلچرش نشسته بود و تماشاگر منظرهی روبهروش بود.
_ عزیز جونم چه خبر؟
_ کار تو بود؟
سوالی نگاهش کردم که گفت:
_ اتفاقی که الان افتاد کار تو بود؟
خودم رو زدم به اون راه و گفتم:
_ کدوم اتفاق عزیز؟
اخمی کرد و گفت:
_ دلم نمیخواد باز هم مثل بچگی هاتون بیفتین به جون هم. فهمیدی؟
من هم اخم کردم و کنار عزیز وایسادم. آیدین بود که توی بچگی همهاش من رو اذیت می کرد، حالا هم باید تلافی کنم.
آیدین لباس هاش رو عوض کرد و اومد پایین. مراسم آشنایی شروع شد. آیدا و مارال که از همون اول رفتن، من هم رو صندلی نشسته بودم. یه خدمتکار اومد سمتم و گفت که مامانم باهام کار داره.
رفتم پیش مامان که آیدین رو هم اون جا دیدم. بله، مامان جان من رو چی کار داری؟ مامان که من رو دید لبخندی زد. باصدای مامان توجه آیدین هم جلب شد.
_ به به این هم دختر قشنگ خودم.
آیدین که انگار من رو شناخت، لبخندی زد و گفت:
_ آیلین خودتی؟ چه قدر بزرگ شدی، نشناختمت.
_ اوهوم خودم هستم. توهم عوض شدی.
پوزخندی زد وسرش رو انداخت پایین. عزیز رو به آیدین گفت:
_ آیدین یادت نره چی بهت گفتم.
آیدین سری تکون داد و دستی به صورتش کشید. من هم همون جا کنار مامان وایسادم. خیلی راحت میشد فهمید عزیز چی به آیدین گفت. یه آهنگ بی کلام پخش شد واسه رقص دونفره. بیشتر زوج ها رفتن وسط، دخترها هم حواسشون به آیدین بود.
زیر چشمی نگاهش کردم که چشمش بهم خورد. یه لبخند مرموز زد و بلند شداومد سمتم. یا خدا! چی میخواد؟ ایستاد روبهروم و دستش رو دراز کرد سمتم. سوالی نگاهش کردم.
_ برقصیم؟
قبل این که چیزی بگم دستم رو کشید و برد وسط. دستش رو حلقه کرد دور کمرم، رسماً توی بغلش بودم. سرم رو انداختم پایین که چشمم خورد به کفش هام. اوم یه کم شیطونی بد نیست. دستم رو گرفت که بچرخم، یه چرخ زدم و بعد پاشنهی کفشم رو فرود آوردم توی پاش، دستش رو گذاشت روی کمرم و ناخون هاش رو فرو کرد توی کمرم. یه آخ آروم گفتم و سرم رو گرفتم بالا که چشمم به چشمش افتاد. چشم هاش برق خاصی داشت. نه، این چشم ها، چشم های چند سال پیش نیست.
***
با نیشگون های یه خر مزاحم خوابم پرید. سرم رو چرخوندم طرف زینب و گفتم:
نیلوفر
173باهات موافقم شدییییییییددددد
۳ سال پیشدینا ضیایی
۱۷ ساله 80کردی؟ 😍منمممم کردممممممممممممممممم
۲ سال پیشمنم کردم
40منم کورررررررررردم
۲ سال پیشمهساممم
۲۱ ساله 63واقعا حق گفتی لایک 👍
۲ سال پیشرز
۱۸ ساله 207ایول اینو خوب اومدی اصلا با ازدواح فامیلی مخالغم
۲ سال پیشدلی
00منم با یه کی از فامیلم نامزدم کردم اصلا دوسش ندارم حالا بایت چیکار کنم به زور منو دادن از ازدواج فامیلی متنفرم تازشم پسره دوسال ازمن کوچیکتره یعنی از هرچی بدت بیاد سرت میاد نمیدونید چقدر سخته
۶ روز پیشهههه
00خخخخحخ
۲ سال پیشنفس
۱۶ ساله 30دیقا منم متنفرم
۲ سال پیشنجمه
50شما دوست عزیز لطف کن از نظر خودت نظر نده منم با پسر عموم ازدواج کردم خیلی هم دوستش دارم شاید ازدواج فامیلی از نظر شما مسخره باشه این حرفتون واقعا باعث ناراحتی کسایی که ازدواج فامیلی کردن میشه😒
۱ سال پیشاثلا باز میشعهه
00اثلا باز نمیشععه
۴ هفته پیششیوا
۱۹ ساله 00بچها میشه اسم چندتا رمان +18رو بگید
۱ ماه پیششیوا
۱۹ ساله 00خیلی خوب بود ولی خیلی دنبال کارها ی بچگونه بودن
۱ ماه پیشAr
00رمان معمولی بود خط داستانش تقریبا ملایم بود (یعنی زیاد اتفاقای خاصی پیش نیومد) در کل رمان جمع و جوری بود
۱ ماه پیشفاطمه
۳۳ ساله 00رمان خوبی بود ممنون نویسنده جون ❤️❤️
۲ ماه پیشسحر
۱۵ ساله 00این رمان خیلی خوبه من از این رمان خیلی خوشم میادددددددددددد
۲ ماه پیشMahdiyeh
۱۲ ساله 00رمان خیلی خوب و قشنگی بود لطفا جلد دوم رو هم بزارین
۲ ماه پیشراسی
۱۴ ساله 00خیلی رمان باهالی بود خیلی از نویسنده ممنونم اگه میشه جلد دوم رو هم بزارین
۲ ماه پیشخسته
۱۶ ساله 00خیلی رمان خوبی بود دست نویسنده گل درد نکنه واقعا گل کاشته خیلی ب دلم نشست جلد دومش هم لطفاً بنویس دوستت دارم نویسنده خوب 😍🥰
۳ ماه پیش...
20رمان بدی نبود فقط اخرش خیلی خلاصه بود و صحنه مثبت ۱۸ اصلا نداشت نویسنده عزیز خسته نباشی که این رمانو نوشتی ولی میتونستی خیلی بهتر بنویسیش
۳ ماه پیشآیدا
۱۴ ساله 00خیلی خوب بود عاشقش شدم
۴ ماه پیشzari
۱۸ ساله 21چرت بود و تمام 😑
۴ ماه پیشدیاینا
۲۰ ساله 01خیلی عالییییی بود موافقم میشه جلد دومو بزارید
۵ ماه پیش♡M♡
01این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
ملیحه
10عزیزبیشتر توجه میکردی میفهمیدیدکه از زبون کی نوشته از بون هرکی خواست حرف بزنه اولش اسمشو ذکر کرده بود، خواستگاریم آیدین کرد وسط سوپرایز آیلین دوتاشون همدیگه رو سوپرایز کردن خیلی هم قشنگ بود
۵ ماه پیش
دختر کرد
۱۸ ساله 7714آخه من باید با پسر عمویی که هیچ علاقه ای ندارم، ازدواج کنم چرا باید بگن عقد پسر عمو دختر عمو رو تو اسمونا نوشت. از هرچی ازدواج پسر عمو دختر عمو بدم میاد به نظرم پایان خوبی نداره