اکیپمون به قلم فاطمه حکیم آرا
ما یه اکیپ دختریم….
دخترانی که نمیدانند غم را چطور مینویسند ….
شاد و سرخوش بی بهانه به خوشی هایشان میرسند اما …
کی فکرشو میکرد زندگی چهارتا رفیق به تباهی کشیده شود…
چرا دیگه رنگ خوشبختیو نمیبینن…
نفس دختری که…..
سرگذشت هر یک چه میشود ؟!
عشق جای نفرت را میگیرد اما چگونه ؟!
خیانت و انتقام چه میشود ؟!
بیگناهی آنها چطور ثابت میشود ؟!
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۴۶ دقیقه
_مرررض
دستشو کشیدم و به سمت مانتو فروشی رفتیم همون مدل مانتو رو با دوتا رنگ مختلف گرفتم یکی آلبالویی و یکی خاکستری ..... مانتو هارو حساب کردم و اومدیم بیرون
_ بسته دیگه .... چیزی دیگه نمونده که نخریده باشی !!!
_فعلا بریم یه چیزی بخوریم من گشنمه
بعد از خوردن .... پول بستنی هارو پانی حساب کرد به طرف پارکینگ پاساژ رفتیم و ماشین و از اونجا بیرون آوردم
_ساعت چنده ؟؟
_8ونیم
_بریم دنبال اری و شقایق شام و باهم بخوریم ؟؟
_وایسا بزنگم بهشون
گوشیش و از تو کیف دستیش بیرون آورد و با ارغوان تماس گرفت
_الو سلام اری
_سلام .... کر شدم .....کجایی مگه ؟؟
_با نفس اومدیم بیرون ..... بیایم دنبالت ؟؟
_ پ ن پ ..... پاشو گمشو بیا حوصلم سریده !!
_اوکی وایسا به شقایقم زنگ بزنیم 30 مین دیگه اونجاییم
_آره جون عمه ام این نفسی که من میشناسم 6 ساعت دیگه برسه خیلی هنر کرده
نفس : اری خانوم باشه دارم برات
_ عههههه مگه تو صدای منو میشنووووی ؟!!!
_ بله رو بلندگو گذاشته
_پانیذ میکشمت
_بروووو عامووووو ...... آماده شو اومدیم
بعد از اری پانیذ به شقایق زنگ زد و قرار شد بریم دنبالشون
اول دنبال شقایق رفتیم خونشون توی همون مسیر بود ....
شقایق : سلام بروبچ خودمووووون
نفس : سلام میمون
پانیذ : علیک
شقایق : مرسی از استقبال گرمتون
پانیذ : قابل نداشت
شقایق : کدوم گوری بودین ؟؟! کدوم گوری میخواییم بریم ؟!
پانیذ : فعلا فک بسته ... بریم دنبال ارغوان
دور میدون دور زدم و به سمت خونه ارغوان اینا حرکت کردیم بعد از گذشت 10 دقیقه جلو خونشون وایسادم و پانیذ یه تک زد بهش ..... خانوم 5 دقیقه طول داد تا بالاخره افتخار داد بیاد
ارغوان : سلام اکیپ خودمون
نفس : بالاخره افتخار دادین بیایین
ارغوان : خیلی دیر شد
پانیذ : نه ولی یه 5 دقیقه ای لفتش دادی
ارغوان : اوووووو هه طوری گفتی گفتم شاید یه 3 ساعتی اینجا وایسادین ..... کجا داریم میریم ؟
نفس : قبرستان
شقایق : سر قبر عمه ات
ارغوان : خبر مرگش زودتری !!
ارغوان : این خوابه که !!!
نفس : ولش کن بدبخت از صبح تا حالا دارم از این پاساژ به اون پاساژ می گردونمش
ارغوان : خخخخخ ..... تو باز رفتی کل تهروون و تاراج کردی ؟؟
نفس : نه فقط یه کم خرید کردم
شقایق : دقت کن فقط یه کم ..... یه کوشولو .... تو نمیخوای راه بیوفتی
نفس : چرا رفتیم
ماشین و روشن کردم و راه افتادیم به طرف بام تهران ..... پاتوق اکیپمون
شقایق : کاشکی رفته بودیم یه رستوران دیگه
ارغوان: نه من اینجا رو خیلی دوست دارم
پانیذ : من فقط خوابم میاااااد این نفس نکبت خیلی از من راه کشیده امروز
نفس : کوفت میمون ..... عمه ارغوان بود گفت منم میااام
پانیذ : یادم باشه اصلا دفعه دیگه با تو نیام خررررید
شقایق : هر دفعه همین حرف و میزنی و آدم نمیشی
پانیذ : شقایق ؟
شقایق : درد
نفس : بچه ها نگا ارغوان چقدر تو حسه !!
شقایق : هستی ؟؟
نفس : مگه میشه نباشم .... اول بزن قدش
پانیذ : یه روز کرم نریزین روزتون شب نمیشه نه ؟؟؟ شقایق : تو بتمرگ .... مگه خوابت نمیاااد
پریسا
۳۳ ساله 00خیلی رمان خوبی بود عالی بود دستت درد نکنه نویسنده جان
۳ ماه پیشمهدیه
10رمانش همچین چنگی ب دلم نزد اما من ب شروین ام حق میدادم اونم زجر کشیده بود اما این چ کاری بود نفس با بردیا کرد ؟ کارش خیلی سنگ دلانه بود اصلا خوشم نیومد از ازدواج ماهان و پارمیس ام خوشم نیومد یهویی شد
۶ ماه پیش.
00ب نظرم اولش خوب بود ولی این اخرا خیلی بد شد
۶ ماه پیشhasti
00اولاش بدک نبود ولی آخرش خیلی گند بود
۷ ماه پیشمطهره
10تلخ ولی زیبا🙂
۷ ماه پیشحدیث
00افتضاح بود ادم اینقدر بدبخت حتی بچه هاشونم بدبخت بودن نخونید بهتره حیف وقتی که گذاشتم
۸ ماه پیشدریا
00تو یک کلمه،مزخرفه،ابکی ،مسخره،اصلا پیشنهاد نمیکنم
۸ ماه پیشمهرنوش
۱۴ ساله 00خوب بود
۹ ماه پیشبهتو چ
۱۴ ساله 01چرت بود نه خندیدم نه گریه کردم
۹ ماه پیشZahra
۲۵ ساله 01خیلی مزخرف و ابتدایی
۱۱ ماه پیشدلوین
۱۵ ساله 00خیلییی بده حالم بهم خورد لطفا نخونین نویسنده مارو مسخره کردی با رمانت من خودم عاشق رمان هایی هستم که اخرش به هم نمیرن ولی نه اینجوری خیلی بد بود خیلی آبرو هرچی رمان و نویسنده بود بردی.
۹ ماه پیش...
00خیلییییی بد بود قلم نویسنده هم خیلی ضعیف بود
۱۰ ماه پیشندا
10رمان جالبی بود ولی وسطاش واخریا خیلی غمگین بودای کاش ماهان نمی مردوارغوان به اون روز نمیفتاد یا با***دیگری اردواج می کرد و اهدای چشم پیدا می کردن و پانیذ نمیمرد و اصلا از سامیارونفس اخراش با هم حرف ن
۱۱ ماه پیش(:ممددختریدرمزرعه
23خدایا تو رو به خدا این چه سمی بود:)))))
۲ سال پیشm
30میگم مگه نه ممد اسم پسر بعد چجوری تو نوشتی ممد دختری در مزرعه
۱ سال پیشhekje
۲۳ ساله 12واد فاک
۱۲ ماه پیشMonster
42سلام سلام خب بالاخره این رمان هم تموم شد به نظر من که رمان اوکییییی بود هم کامل بود و هم باحال با اینکه یکمی غمگین بود ولی بین ش کمدی های زیادی داشت مرسی از نویسنده و یه خسته نباشی از طرف من 💕🤤♥️
۱ سال پیش
ZAHRA SHONAM...
00خوب بود فقط غلط های املایی که دیده میشد خیلی ضایع بودن و بنظرم آخرای رمان افتضاح شد یهو اومدن گفتم شروین رفته بهزیستی و زن گرفته و اینا عجیب بود ولی این که نفس و سامیار بهم رسیدن جلوه خوبی داده بود:)