شوکا دختر عمو حسن ،رعیت ارباب تیمور، در حال آماده کردن تدارکات عروسی با نامزدش رسول میباشد.
بهادر پسر تیمور بعد از سالها از فرنگ باز میگردد و به همراه دوستانش برای چند روز تفریح به روستایی که پدرش ارباب آنجاست میرود و در آنجا شوکا را می بیند و حادثه آفرین میشود.
شوکا اشک می ریزرد برای بی پناهی و مظلومانه واقع شدنش....


148
75,363 تعداد بازدید
92 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۱۸ دقیقه


نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نگار

    00

    قشنگ بود

    ۲ ماه پیش
  • Eli

    ۳۵ ساله 00

    قلم قوی ، موضوع قشنگ، لذت بردم مرسی

    ۲ ماه پیش
  • ژینا

    00

    معمولی بود بد نبود ولی خیلی مسخره بود یکسره همه پاهاشون گیر میکرد به یک جا میفتادن بغل هم توی همه زوج ها این اتفاق افتاد.تکراری بود این حرکت. ارزش یکبار خوندن داشت ممنونم

    ۲ ماه پیش
  • حمیده

    00

    بسیار زیبا .اغلب رمانهای اربابی موضوعشون تکراری بود ، واقعا متفاوت و خلاقانه و جذاب. 🫶👏👏⭐⭐⭐⭐⭐👏👏🫶

    ۵ ماه پیش
  • نگار

    ۲۲ ساله 00

    سلام عزیزم خیلی خوب بود تز قوه تخیلت خوشم اومد اصلا از کلمات تکراری استفاده نکردید

    ۵ ماه پیش
  • mobina

    ۲۰ ساله 00

    کاش بیشتر عاشقانه بود، ولی در کل زیبا بود.

    ۵ ماه پیش
  • بلوچ

    ۱۶ ساله 713

    نویسنده محترم و هموطنان عزیز چرا همه شما سیستان وبلوچستان ما رو تو همه فیلما یا رمانا خیلی بد و نا امن جلوه میدن اتفاقا استان ما خیلی هم خوبه شاید ی استان محروم باشه اما نا امن نیست😏😏

    ۳ سال پیش
  • سازنده برنامه

    زنده باد سیستان و بلوچستان

    ۳ سال پیش
  • ثنا

    223

    کاملا درسته عزیزم 💙💙💙

    ۳ سال پیش
  • nبلوچ

    361

    واقعا تو بعضی رمانا دلم میخواست با این حرفاشون که به بلوچستان میگن سرم رو بکوبم من خودم بلوچم اینجا امنیتم خیلی خوبه اب و هوا گرمه ولی نه زیاد همه اینجا مهمون دار و پراز ادم های باسواد و تحصیل کرده

    ۳ سال پیش
  • زهرا

    ۷۷ ساله 142

    من خودم فارس هستم اما عاشق سیستان بلوچستان هستم

    ۳ سال پیش
  • رها

    00

    عزیزم مگه همه تو سیستان وبلوچستان بلوچ هستن سیستانیا فارس هستن

    ۹ ماه پیش
  • سارا

    00

    شما سیستانیا کی گفته فارسین

    ۶ ماه پیش
  • ستایش

    ۱۵ ساله 10

    حق با توعه شاید شهری که تو توش زندگی میکنی نسبتن امن تر باش اما بعضی شهراش که بهتر اسم نبرم پر از ارازله

    ۷ ماه پیش
  • دلنیا

    ۲۶ ساله 00

    رمان خوبی بود اما پایانش رو خوب تموم نکردید فقط گفتین که حالت تهوع داره و تو مراسم خواستگاری زدید پایان به نظرم شاید ده صفحه دیگه میتوننستید ببنویسد

    ۹ ماه پیش
  • هانی

    10

    رمان خوبی بود.فقط زن شیرفروش راییارگفت خدیجه بعدش سکینه.ودراخر رمان باید نوشته میشد ک رسول چطورحالش گرفته شد و همچنین عباس

    ۶ ماه پیش
  • فربد

    00

    عالی بود.......

    ۶ ماه پیش
  • هستی

    ۱۳ ساله 20

    بد نبود

    ۹ ماه پیش
  • بهار

    ۲۳ ساله 10

    معمولی بود نه خوب بود نه بد

    ۹ ماه پیش
  • فاطیما

    ۱۶ ساله 10

    عالی بود دوست داشتم

    ۹ ماه پیش
  • سما امینی

    ۲۱ ساله 00

    جالب بود و متفاوت از بقیه رمان ها، از خوندنش لذت بردم.

    ۱۰ ماه پیش
  • بهار

    20

    میشه گفت نه خوب بود نه بد

    ۱۰ ماه پیش
  • f.....

    390

    انقدر بدم میاد از اینکه هر استان یا شهری رو بد جلوه میدید مثلا همیشه داستانای ترسناک تو شماله و همین جا کی گفته سیستان بلوچستان ناامن هست😠 من خودم با اینکه سیستانی نیستم ولی عاشق سیستان هستم❤

    ۲ سال پیش
  • مریم

    11

    زیبا بود🌹

    ۲ سال پیش
  • کیانا

    ۱۹ ساله 11

    یکم اطلاعاتتو ببر بالا داستانای ترسناک بیشتر توی شمالن چون جنگل داره اونجا و در واقعیت جنگل محل زندگی خیلی از جناست (البته با مرزی که با انسانا دارن)

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.